خودكامگان گمراه! - پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) جلد 3

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پیام امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) - جلد 3

آیة الله العظمی مکارم شیرازی با همکاری: جمعی از فضلاء و دانشمندان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خودكامگان گمراه!

كراراً در احاديث خوانده ايم كه هواپرستى، انسان را از حق باز مى دارد. اين معنا به صورت جامعى در خطبه بالا در فراز اخير منعكس شده است; آنها كه مسيرشان از درون شهوات مى گذرد، نه «معروف» خدا را «معروف» مى شمرند و نه «منكر» را «منكر»; پيرو دليل عقل نيستند; آنچه هماهنگ با تمايلات نفسانى آنهاست «معروف» است و آنچه مخالف با آن است «منكر» مى باشد; اين گونه افراد هنگامى كه گرفتار مسائل پيچيده شوند، به جاى اينكه از عقل و خِردِ قوى ترى كمك بگيرند و از آن بالاتر، به آيات الهى و سخنان پيشوايان، پناه ببرند و مشكلات خود را از اين طريق حل كنند، باز به سراغ فكر گناه آلود و منحطّ خودشان مى روند. و عجب اينكه اين گونه افراد يكديگر را نيز قبول ندارند; هر كدام امام و پيشواى خويش اند و هر كدام مرجع و مقتداى خود!

بديهى است پيمودن اين راه، نتيجه اى جز سرگردانى در بيراهه ها و سقوط در پرتگاهها نخواهد داشت و از همه بدتر اينكه در عين گمراهى، خود را اهل هدايت و نجات مى پندارند.

همان گونه كه قرآن مى فرمايد: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالاَْخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً; آيا به شما خبر دهيم كه زيانكارترين (مردم) در كارها، چه كسانى هستند؟ آنها كه تلاشهايشان در زندگى دنيا گم (و نابود) شده; با اين حال، مى پندارند كارِ نيك انجام مى دهند».(1)



1. سوره كهف، آيه 103 -104.


نهج البلاغه

خطبه 89

خطبه 89(1)



و من خطبة له عليه السّلام

فى الرسول الأعظم صلّى الله عليه و آله و بلاغ الإمام عنه
اين خطبه درباره چگونگى ظهور پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و انجام رسالت هاى او از سوى امام(عليه السلام) بعد از آن حضرت، سخن مى گويد.

خطبه در يك نگاه

اين خطبه در حقيقت پيرامون «سه» مطلب سخن مى گويد كه با يكديگر مربوط است:

نخست، ترسيمى بسيار جامع و جالبى از وضع عرب جاهلى مقارن ظهور پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله) فرموده و نشان مى دهد كه آنها از نظر زندگى مادّى و معنوى در بدترين شرايط بوده اند; چيزى كه نام زندگى بر آن نمى توان گذاشت. بلكه تعبيرات


1. سند خطبه: اين خطبه، يا بخشى از آن، در كلمات جمعى از بزرگان كه قبل از «سيّد رضى» مى زيسته اند نيز آمده است; از جمله در «تفسير على بن ابراهيم» كه تقريباً يك قرن قبل از «سيّد رضى» مى زيست، ديده مى شود و همچنين مرحوم «كلينى» در «اصول كافى» (جلد اوّل، صفحه 60) بخشى از آن را آورده; «ابن ابى الحديد» نيز در «شرح نهج البلاغه» خود اختلاف روايات را در بعضى از الفاظ اين خطبه ذكر مى نمايد كه نشان مى دهد اين خطبه در كلام غير «سيّد رضى» نيز وجود داشته است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 138).


خطبه نشان مى دهد كه جهان بيرون جزيرة العرب نيز، بسيار تاريك و ظلمانى بود.

در بخش ديگرى از اين خطبه، به اصحاب و ياران و معاصرين خود هشدار مى دهد كه گمان نكنند دوران جاهليّت سپرى گرديده و در لابه لاى صفحات تاريخ، به فراموشى سپرده شده است و به آنها گوشزد مى كند كه از زندگى آنان عبرت بگيرند و از بازگشت به عصر جاهليّت بر حذر باشند.

در بخش سوم، به اين حقيقت اشاره مى كند كه من در عصر خود مبارزه تازه اى بر ضدّ افكار جاهلى شروع كرده ام و آنچه را پيامبر در زمان خود بيان فرمود، براى شما بيان مى كنم و حجّت را در همه چيز و همه جا بر شما تمام مى نمايم.

در پايان به آنها هشدار مى دهد كه مراقب باشيد، بلاها و حوادث اسفبار در پيش است! مبادا به آنچه در آن هستيد، مغرور شويد و از آينده غافل بمانيد.







بخش اوّل

أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَة مِنَ الاُْمِمِ، وَ اعْتِزَام مِنَ الْفِتَنِ، وَانْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ، وَ تَلَظٍّ [تلظى] مِنَ الْحُرُوبِ، وَالدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ، عَلَى حِيْنِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاس مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى، فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لاَِهْلِهَا، عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا، ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ، وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ.

ترجمه

خداوند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را هنگامى فرستاد كه مدّت ها از بعثت پيامبر پيشين گذشته بود و (لذا) امّت ها در خواب عميقى فرو رفته و فتنه ها مردم را هدف گرفته بود; در زمانى كه اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود و آتش جنگ ها زبانه مى كشيد; دنيا بى نور و پر از مكر و غرور بود; در آن زمان كه برگ هاى زندگى به زردى گراييده و اميد از بارورى درختانش، قطع شده و آبهايش در زمين فرو رفته بود; مناره هاى هدايت كهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاكت، آشكار گشته بود; دنيا در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت; ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار; در درون وحشت و اضطراب، و در برون شمشير حكومت مى كرد.




شرح و تفسير ترسيمى از جهان در آستانه ظهور پيامبر

(صلى الله عليه وآله)
هدف نهايى امام(عليه السلام) از بيان اين خطبه، بيدار كردن مردم از خواب غفلت و غرور است. دست آنها را گرفته، به زمان «جاهليّت» مى برد و تاريخ گذشته را در نظر آنها مجسّم مى كند كه چگونه بودند و چگونه با قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه چيز دگرگون شد. سپس به آنها هشدار مى دهد كه همان شرايط عصر «جاهليّت» در حال بازگشت است و تأكيد مى كند كه من نيز همچون پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى از ميان بردن افكار و رفتار جاهلى، قيام كرده ام; تا پيش از آن كه فرصت ها از دست برود، بيدار شويد و به صراط مستقيم پروردگار و طريقه نورانى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بازگرديد.

در ترسيم اوضاع عصر «جاهليّت» تعبيراتى كوتاه و بسيار پرمعنا و روشنگر در پانزده جمله (و از يك نظر هجده جمله) بيان فرموده; به گونه اى كه هيچ كس نمى تواند ويژگى هاى آن دوران را چنين ترسيم كند. در نخستين وصف مى فرمايد:

«خداوند پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را هنگامى فرستاد كه مدّت ها از بعثت پيامبران پيشين گذشته بود.» (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة(1) مِنَ الرُّسُلِ)
اين مدّت طبق بعضى از نقل ها، «پانصد سال» و طبق بعضى «ششصد سال»، به طول انجاميد كه پيامبرى از سوى خدا براى مردم جهان مبعوث نشد،(2) (هر چند اوصياى آنها در ميان مردم بودند).

1. «فَتْرة» در اصل به معناى سكون و آرامش و گاه به معناى ضعف و سُستى آمده است و به فاصله ميان دو حركت، دو حادثه و يا دو انقلاب نيز گفته مى شود; به همين مناسبت به فاصله ميان ظهور انبياى بزرگ - كه در واقع دو حركت مهمّ الهى بود- «فَتْرت» گفته مى شود.

2. بعضى فاصله ميان ولادت حضرت مسيح(عليه السلام) و هجرت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را 621 سال و 195 روز ذكر كرده اند. (تفسير ابوالفتوح رازى، جلد 4، صفحه 154، پاورقى هاى مرحوم علاّمه شعرانى) در بعضى از نقل ها نيز آمده كه تولّد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 570 ميلادى اتّفاق افتاد و مطابق آن، بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 610 ميلادى بود. (فروغ ابديّت، جلد 1، صفحه 121).


به همين دليل، خواب مرگبارى مردم جهان را فرا گرفته بود، همان گونه كه در دومين ويژگى مى فرمايد: «و امّت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند!» (وَ طُولِ هَجْعَة(1) مِنَ الاُْمَمِ).

اين فاصله ها ممكن است به خاطر اين باشد كه خداوند بندگان را بيازمايد و يا بدين جهت كه قدر نعمت وجود پيامبران را بدانند. ولى در هر حال، اثر مستقيم «فَترت رسالت» فعّال شدن احزاب شياطين جنّ و انس است; زيرا هنگامى كه ميدان را خالى ديدند و مانعى در برابر خود نيافتند، به هجمات سنگين خود بر امّت ها و ملّت ها مى افزايند.

در سومين ويژگى مى فرمايد: «زمانى بود كه فتنه ها مردم را هدف گرفته بود» (وَاعْتِزَام(2) مِنَ الْفِتَنِ)
امام(عليه السلام) در اينجا فتنه ها را به انسان شرور يا حيوان خطرناكى تشبيه كرده كه از روى قصد و عزم به انسان هاى بى دفاع حمله مى كند، كه در زمان «فترت رسل» واقعاً چنين است.

در چهارمين ويژگى مى فرمايد: «در زمانى كه اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود.» (وَ انْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ)
اين احتمال در تفسير جمله بالا نيز وجود دارد كه منظور از «انتشار امور» از هم گسستن كارها و برنامه هاى جامعه بشرى باشد و به تعبير ديگر: ظهور هرج و مرج و بى نظمى و تشتّت و پراكندگى در جوامع انسانى است كه از آثار مستقيم فتنه ها و آشوب ها محسوب مى شود.

1. «هَجْعَه» از مادّه «هُجوع» به معناى خواب شبانه است و از آنجا كه خواب شب عميقتر است، وضع اقوام جاهلى در برابر هدايت انبيا به آن تشبيه شده است.

2. «إعتزام» از مادّه «عَزم» به معناى تصميم گرفتن است و در اينجا كه در واقع فاعل آن فتنه است، به معناى هدف گيرى فتنه ها و توجّه شديد آنهاست.


در ويژگى پنجم مى افزايد: «در زمانى كه آتش جنگ ها زبانه مى كشيد!» (وَ تَلَظٍّ(1)مِنَ الْحُرُوبِ).

چه تشبيه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبيه كرده، آتشى كه همه چيز را در كام خود فرو مى برد و خاكستر مى كند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه كشيدن آتش، تشبيه فرموده است. اگر به تاريخ مراجعه كنيم مى بينيم كه در آن زمان صحنه جهان - مخصوصاً جزيرة العرب- مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ايران و روم و جنگ هاى ديگر و مخصوصاً جنگ هاى كور و بى هدفى كه در ميان قبايل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبايل متعصّب و جاهل و نيمه وحشى به جان هم مى افتادند و آنقدر مى كشتند، تا خسته شوند.

در ششمين و هفتمين ويژگى مى فرمايد: «اين در زمانى بود كه دنيا بى نور و پر از مكر و فريب و غرور شده بود.» (وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ(2) النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ).

در واقع نور جهان بشريّت، همان نور وحى و وجود انبيا است. هنگامى كه «فترتى» واقع شود، همه چيز در تاريكى وحشتناكى فرو مى رود و بازار مكر و فريب، پر رونق مى گردد. مذاهب ساختگى رواج مى يابند و دنياپرستانِ مكّار، در لباس اصلاح طلبان ظاهر مى شوند و به فريب خلق خدا و بهره گيرى مادّى از آنان مى پردازند.

در هشتمين ويژگى، امام(عليه السلام) جهان انسانيّت را به باغى تشبيه مى كند كه در عصر جاهليّت: «تمام برگهايش به زردى گراييده (و در حال فرو ريختن است) و باغبان از ميوه هايش مأيوس گشته و آبها در زمين فرو نشسته (و جوى هايش خشكيده) بود».

1. «تَلظّ» از مادّه «لَظى» به معناى شعله آتش است و «تلظّى» به معناى شعله ور شدن مى باشد.

2. «كاسفه» از مادّه «كسوف» به معناى خورشيد گرفتگى است (و گاه به ماه گرفتگى نيز به جاى خسوف، كسوف گفته مى شود) و در خطبه بالا كنايه اى است از خاموش شدن انوار هدايت در عصر جاهليّت.


(عَلَى حِينِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاس(1) مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار(2) مَنْ مَائِهَا).

چرا كه باغ پر بار جامعه انسانيّت، با گل ها و برگ هاى پر طراوت اخلاق و فضيلت زينت مى يابد و ميوه هاى آن عدالت و مروّت و محبّت است و آبى كه اين درختها را سرسبز و پربار مى سازد، ايمان و تقوا است و در عصر جاهليّت خبرى از هيچ يك از اين امور نبود. حتّى از نظر جهات مادّى، كسب و تجارت و دامدارى و زراعت، بر اثر ناامنى و جنگها، به كلّى ضعيف گشته بود و فقر شديدى بر تمام مردم جاهلى حاكم بود، به گونه اى كه فرزندان دلبندشان را از خوف فقر مى كشتند كه قرآن از آن نهى فرمود و گفت: «وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَق; فرزندان خود را از ترس فقر نكشيد.»(3) و اين غير از كشتن دختران به خاطر احساس ننگ بود.

در نهمين و دهمين ويژگى مى فرمايد: «(اين در حالى بود كه) مناره هاى هدايت كهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاكت آشكار گشته بود.» (قَدْ دَرَسَتْ(4) مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى).

«مَنار» در اصل به معناى «محلّ نور» است. در زمان هاى گذشته، برج هاى بلندى بود كه بر فراز آن چراغ روشن مى كردند تا هنگام شب، نشانه اى باشد براى شهرها و آبادى ها، و افراد از دور و نزديك آن را ببينند و بيراهه نروند. هنگامى كه چنين بنايى كهنه و فرسوده شود، ويران مى گردد و ديگر چراغ هدايتى بالاى آن روشن نمى ماند. اين تعبير، كنايه زيبايى است براى كتب آسمانى و دستورالعمل هاى پيامبران، كه همچون نورافكن هايى فرا راه جامعه انسانيّت بود; ولى در عصر جاهليّت بر اثر غلبه هوا و هوس ها، همه اينها به فراموشى سپرده شده بود و طبيعى


1. «إياس» (بر وزن قياس) به معناى قطع اميد از چيزى است.

2. «إغورار» از مادّه «غور» به معناى فرو رفتن در زمين است، كه غالباً در مورد آبى كه در زمين فرو مى رود گفته مى شود و در خطبه بالا كنايه از انقطاع اصول هدايت است.

3. سوره اسراء، آيه 31.

4. «دَرَسَتْ» از مادّه «دُروس» به معناى كهنگى و فرسودگى و از بين رفتن آثار است.


است هنگامى كه صحنه خالى شد، پرچم هاى ضلالت و هلاكت كه همان سركردگان كفر و نفاق و فسادند، جاى آنها را مى گيرند.

سپس در يازدهمين ويژگى مى فرمايد: «دنياى آن زمان، در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت.» (فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ(1) لاَِهْلِهَا، عَابِسَةٌ(2) فِي وَجْهِ طَالِبِهَا).

اين تعبير، كنايه اى از شدّت خشونت و نزاع و درگيرى و تنگى معيشت و سختى زندگى است; چرا كه آرامش و آسايش و راحتى در گرو عدالت اجتماعى و محبّت و برادرى و دوستى است; چيزى كه در عصر جاهليّت خبرى از آن نبود.

در دوازدهمين و سيزدهمين ويژگى مى افزايد: «در آن زمان كه ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار.» (ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ(3)).

طبيعى است محيطى كه اصولى اين چنين بر آن حاكم باشد، ثمره اى جز فتنه و غذايى جز مردار ندارد; تعبير به «جيفه» (مردار) مى تواند اشاره به وضع زندگى مادّى عصر جاهليّت باشد; چرا كه «مردار» هم گنديده و بدبو، و هم نفرت انگيز است; به يقين زندگى در چنان محيط متعفّنى نيز نفرت انگيز بود; درآمدهاى آنها غالباً از غارتگرى و دزدى، يا طرق ديگرى بود كه عقل سليم از آن نفرت دارد. اضافه بر اينكه، در جاهليّت واقعاً گوشت مردار را هم مى خوردند كه قرآن مجيد از آن نهى مى كند و مى فرمايد: «حُرِّمِتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ...; مردار و خون و گوشت خنزير و... بر شما حرام شده است.»(4)



1. «مُتجهّمه» از مادّه «جهم» (بر وزن فهم) به معناى خشونت و غلظت است و به اشخاصى كه با چهره عبوسى به ديگران نگاه مى كنند «متجهّم» گفته مى شود.

2. «عابسه» از مادّه «عُبوس» (بر وزن جلوس) به معناى درهم كشيدن صورت، به خاطر ناراحتى درون است و «عَبوس» (بر وزن مجوس) جنبه وصفى دارد و به كسى گفته مى شود كه اين حالت در او وجود دارد و در خطبه بالا، كنايه از ناراحتى هاى شديد مردم، در عصر جاهليّت است.

3. «جيفه» در اصل از مادّه «جوف» گرفته شده و از آنجا كه مردار معمولاً باد مى كند و جوف آن فاسد مى شود، به آن «جيفه» مى گويند.

4. سوره مائده، آيه 3.

به يقين «ثمره» و «طعام» در عبارت بالا جنبه كنايى دارد. اشاره به اينكه غذاى انسان معمولاً يا از ميوه هاست، يا از گوشت ها; و در عصر جاهليّت، چيزى جز فتنه و افكار متعفّن و نفرت انگيز نصيب مردم نمى شد; ثمرات و بهره هاى زندگى مادّى و معنوى آنان، آميخته با تعفّن و فساد و ننگ بود.

در چهاردهمين و پانزدهمين ويژگى آن عصر، مى فرمايد: «در درون وحشت و اضطراب و در برون شمشير، حكومت مى كرد!» (وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، و دِثَارُهَا السَّيْفُ).

با توجّه به اينكه «شعار» به معناى «لباس زيرين» و «دثار» به معناى «لباس رويين» است، تعبير بالا كنايه لطيف و فصيح و بليغى است از شرايط آن زمان، در ارتباط با حاكميّت ترس و شمشير از درون و برون. همه از يكديگر مى ترسيدند، هر قبيله اى احتمال مى داد كه قبيله ديگر، شبانه بر او بتازد و شبيخون زند و اموال او را به غارت برد; بر اثر همين خوف و وحشت، هميشه شمشيرها آماده حركت بود و در واقع، تمام بدبختى هاى آن عصر را مى توان در همين دو جمله خلاصه كرد. بديهى است محيطى كه نور هدايت از آن رخت بربندد و پرچم هاى ضلالت در آن برافراشته شود و انسانها از تعليمات انبيا، دور بمانند نتيجه اى جز اين نخواهد داشت كه ترس و ناامنى و اضطراب و وحشت بر همه جا حاكم شود.

ترسيم گويايى كه امام(عليه السلام) ضمن اين پانزده ويژگى از عصر جاهليّت، فرمود، تنها منحصر به جزيره عربستان نبود، بلكه در بسيارى از نقاط ديگر عالم نيز حاكم بود; هر چند در ميان قبايل عرب شديدتر بود.

«گوينده» هر چند قدرت داشته باشد و «نويسنده» هر قدر توانا باشد، نمى تواند درباره فجايع و مفاسد آن زمان چيزى بيش از اين بگويد و راستى توصيف بالا از عصر «جاهليّت» در عباراتى بسيار كوتاه و با اين جامعيّت، چيزى شبيه اعجاز است و همانگونه كه در بحث نكته ها خواهد آمد، با نهايت تأسّف، در عصر و زمان ما كه


«جاهليّت» نوين بر آن حكومت مى كند، همين ويژگى ها ديده مى شود.

حال فكر كنيد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) چه كار مهمى انجام داد كه چنان جامعه ظلمانى و فاسد و ننگينى را به جامعه اى نورانى كه امنيّت و ايمان و اخوّت و برادرى بر آن حاكم بود، مبدّل ساخت. اضافه بر اين، زندگى اسف بار مادّى آنها نيز به زندگى آبرومندى تبديل شد و اين گروهِ نيمه وحشى و بسيار عقب افتاده، كارشان به جايى رسيد كه شرق و غرب جهان آن روز را در زير پرچم اسلام قرار دادند; شاهان دنيا در مقابلشان تسليم شدند و اقوام ظالم و سركش، در برابر آنها سلاح بر زمين نهادند و كاروان جامعه انسانى در سايه تعليمات آن پيامبر بزرگ، با شتاب فراوان به پيشرفت هاى عظيمى در زمينه علوم و صنايع و فرهنگ نائل شد و اين به راستى يكى از معجزات جاويدان پيامبر اسلام است; زيرا مطابق محاسبات مادّى، چنان جامعه اى را از آن وضع، به اين موقعيّت و جايگاه رساندن، با اسباب و موازين عادّى غير ممكن است!

همان گونه كه گفتيم هدف امام(عليه السلام) از بيان اين ويژگى هاى آن است كه به مردم عصر خويش هشدار دهد كه مراقب باشيد آن مفاسد در لباس هاى نوينى، بار ديگر در ميان شما در حال شكل گرفتن است و همان كارى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى نجات مردم در عصر جاهليّت انجام داد، من كه جانشين به حقِّ او هستم، انجام مى دهم.



جاهليّت عصر ما!

توصيف امام(عليه السلام) را از «عهد جاهليّت» در اين بخش از خطبه ملاحظه كرديم كه چقدر گويا و رسا وضع آن زمان را بازگو فرموده و ما نسبتاً به طور مبسوط در «جلد


اوّل» ذيل «خطبه دوم» و در «جلد دوم» ذيل خطبه «بيست و ششم» دور نمايى از عصر «جاهليّت» را ترسيم كرديم و به راستى تا انسان در جزئيّات مربوط به زندگى عرب جاهلى - از نظر جنگ و صلح، دوستى و دشمنى، ارزشهاى اخلاقى، امر حكومت و مسايل اقتصادى و مخصوصاً خرافات عجيبى كه بر آنها حاكم بوده است- دقيق نشود، به عظمت كار پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در هدايت اين قوم واقف نخواهد شد.

نكته مهمّى را كه در اينجا لازم به يادآورى مى دانيم اين است كه بسيارى از اصول «جاهليّت» در اشكال مدرنى در عصر و زمان ما، متأسّفانه بر جوامع بشرى حاكم شده است.

در «عصر جاهليّت» انسان ارزش واقعى نداشت; خون بى گناهان به آسانى ريخته مى شد; غارت اموال، كار روزانه بود; در عصر و زمان ما نيز مهمترين اصل، به چنگ آوردن درآمد بيشتر است، هر چند از طريق فروش سلاح هاى كشتار جمعى باشد; اموال مردم ضعيفِ دنيا، به وسيله غولهاى سرمايه دارى از طرق ظاهراً قانونى! و در واقع غارتگرى ربوده مى شود.

اگر در عصر «جاهليّت» تعدادى از دختران زنده به گور شدند، در عصر و زمان ما سقط جنين - در پناه قانون- در بسيارى از كشورها انجام مى شود و هزاران هزار دختر و پسر، به گور فرستاده مى شوند; انسانهايى كه در جنگ هاى جهانى اوّل و دوم به خاك و خون كشيده شدند، از تمام كشته هاى طول تاريخ بشريّت بيشتر بودند و كارى كه دو بمب اتمى در شهرهاى «ژاپن» كرد، به تنهايى از تمام كشته هاى زمان «جاهليّت» افزون تر بود!

اگر در عصر «جاهليّت» زنانِ آلوده، بر در خانه خود پرچم نصب مى كردند و به «ذَوَاتُ الاَْعْلاَم» معروف شدند، امروز نيز زنان فاسد در بسيارى از جرايد دنيا، آگهى هايى مى دهند كه مستقيماً يا غير مستقيم به سوى خود دعوت مى كنند; حتّى


زنان همسردار! و بسيارى از دولتها از آنها ماليات مى گيرند; به همين دليل، آنان را تحت حمايت قانون قرار مى دهند.

فروش دختران و پسران خردسال، هنوز به شكل فجيعى در دنيا ادامه دارد و بسيارى از اروپايى ها و آمريكايى ها اين كودكان را از مناطق محروم جهان، خريدارى كرده و در كشورهاى غربى به فروش مى رسانند كه اخبار آن، در جرائد نيز منتشر مى شود.

قسمت مهمّى از ثروتهاى جهان، صرف تهيه جنگ افزارهاى هولناك مى شود كه بيانگر عدم امنيّت در دنياست.

مسائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و فساد، بسيارى از مناطق جهان را فرا گرفته است و اگر آمارها در تمام زمينه هاى بالا، جمع آورى شود، خواهيم ديد كه «جاهليّت مدرن» به مراتب عميق تر و گسترده تر و وحشتناك تر از «جاهليّت عصر قديم» است و شايد آيه 33 سوره «احزاب» ناظر به جاهليّت عصر ماست و از آن پيشگويى مى كند، كه خطاب به همسران پيامبر مى فرمايد: «وَ لاَتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُْولَى; همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد».

تعبير به «جاهليّت اولى» نشان مى دهد كه «جاهليّت ديگرى» در پيش است.

بخش دوم

فَاعْتَبِرُوا عِبَادَاللهِ! وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ. وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَلاَ بِهِمُ الْعُهُودُ، وَلاَ خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ وَالْقُرُونُ[ الدهور]، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلاَبِهِمْ بِبَعِيد. وَاللهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَاذَا مُسْمِعُكُمُوهُ وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالاَْمْسِ، وَلاَ شُقَّتْ لَهُمُ الاَْبْصَارُ، وَلاَ جُعِلَتْ لَهُمُ الاَْفْئِدَةُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ [الاوان]. وَ وَاللهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ، وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلا خِطَامُهَا، رِخْواً بِطَانُهَا، فَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَل مَعْدُود.

ترجمه

اى بندگان خدا! عبرت گيريد، و شرايطى كه پدران و برادرانتان (كه از جهان رخت بربسته اند) در گرو آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آريد. به جانم سوگند! پيمان ويژه اى با شما و آنها بسته نشده است (و هيچ كس از مجازات الهى مصونيّت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان من و شما و آنها فاصله نيفتاده است و امروز شما و آن روز كه در صلب آنها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد كه راهى ديار عدم مى شويد)، به خدا سوگند! رسول خدا(صلى الله عليه وآله) چيزى به آنها گوشزد نكرد، مگر اينكه من همان را به شما گوشزد مى كنم و شنوايى امروز شما از شنوايى ديروز


شما كمتر نيست; چشم ها و قلب هايى در آن زمان به آنها داده نشد، مگر اينكه مثل آن هم، امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بيند و نمى شنويد)، به خدا سوگند! بعد از آنها چيزى به شما نشان داده نشده كه بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد كه آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است.) به يقين بلا بر شما نازل شده، بلايى كه مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل كنترل نيست) بنابراين، نعمت ها و پيروزيهاى موقّتى دنيا، كه مغروران فريب خورده در آن هستند، شما را نفريبد كه اين سايه اى است گسترده، تا سر آمدى معيّن (و عمرش بسيار كوتاه است).


شرح و تفسير همه مسئول هستيد!

در بخش دوم اين خطبه، امام(عليه السلام) مردم عصر خود را مخاطب قرار داده و به آنها هشدار مى دهد كه اوضاع زمان جاهليّت، ممكن است در زمان شما تكرار گردد و آلودگى ها و بدبختى هاى آن زمان، دامان شما را بگيرد. به هوش باشيد! كه در لب پرتگاه قرار گرفته ايد; مى فرمايد «پس اى بندگان خدا! عبرت بگيريد و آن وضعى كه پدران و برادرانتان (كه از جهان رخت بربسته اند) در گرو آن هستند و در برابر آن محاسبه مى شوند، به ياد آوريد.» (فَاعْتَبِرُوا عِبَادَ اللّهِ! وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهِنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ)
«تيك» كه با «تِلْكَ» يك مفهوم دارد، اشاره سربسته اى است به تمام گناهان و آلودگى هايى كه مردم عصر جاهليّت گرفتار آن بودند و خداوند به حساب همه آنها رسيدگى خواهد كرد و چون «مشارٌ اليه» در فراز گذشته، به روشنى بيان شد، نياز به


تكرار آن نبوده است. بعضى از «شارحان نهج البلاغه» احتمال داده اند كه اين اسمِ اشاره، ناظر به دنيا و زندگى دنيا، يا ناظر به امانت الهى اى باشد كه در آيه «إِنَّا عَرَضْنَا الاَْمَانَةَ...»(1) به آن اشاره شده است. ولى اين احتمالات با توجّه به صدر و ذيل خطبه، بسيار بعيد به نظر مى رسد.

سپس مى افزايد: «به جانم سوگند! پيمان خاصى با شما و آنها بسته نشده است (و هيچ كس در برابر مجازات الهى مصونيت ندارد) و هنوز روزگار زيادى ميان شما و آنها فاصله نيفتاده است، و امروزِ شما با آن روز كه در صلب آنها بوديد، زياد دور نيست (و چيزى نمى گذرد كه راهى ديار عدم مى شويد).» (وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لاَ بِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لاَ خَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ(2) و الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلاَبِهِمْ بِبَعِيد)
بنابر تفسير بالا، «عهود» به معناى پيمانهاست و اشاره به همان چيزى است كه در قرآن مجيد آمده است كه: «هيچ كس نزد خدا پيمان و عهدى ندارد كه در برابر اعمال سوءش از مجازات در امان بماند».(3) ولى جمعى از «شارحان نهج البلاغه» «عهود» را در اينجا به معناى دورانها گرفته اند كه در اين صورت مفهوم آن با جمله بعد (وَ لاَخَلَتْ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الاَْحْقَابُ وَ الْقُرُونُ) يكى خواهد شد.

سپس امام(عليه السلام) به موقعيّت خودش در آن زمان اشاره مى كند كه همچون موقعيّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در برابر فجايع زمان جاهليّت بود و مى فرمايد: «به خدا سوگند! رسول خدا چيزى به آنها گوشزد نكرد مگر آن كه من همان را به شما گوشزد مى كنم، و شنوايىِ امروزِ شما، از شنوايى ديروز آنها كمتر نيست. چشم ها و قلبهايى در آن زمان به آنها


1. سوره احزاب، آيه 72.

2. «أَحْقاب» جمع «حُقُب» (بر وزن عنق) در اصل به معناى مدّت طولانى است و گاه مقدار آن را هشتاد سال تعيين كرده اند.

3. «قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللّهِ عَهْداً فَلَنْ يُخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَتَعْلَمُونَ» (سوره بقره، آيه80).


داده نشد، مگر اين كه مثل آن هم، امروز به شما بخشيده شده است (پس چرا نمى بينيد و نمى شنويد؟!).» (وَ اللّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ(1) الرَّسُولُ شَيْئاً إِلاَّ وَهَا أَنَا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ(2) بِالاَْمْسِ، وَ لاَشُقَّتْ لَهُمُ الاَْبْصَارُ، وَ لاَ جُعِلَتْ لَهُمُ الاَْفْئِدَةُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ، إِلاَّ وَ قَدْ أُعْطِيتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ)








سپس اضافه مى فرمايد: «به خدا سوگند! بعد از آنها چيزى به شما نشان داده نشده، كه بر آنان مجهول باشد و شما به چيزى اختصاص نيافتيد كه آنان از آن محروم شده باشند (و خداوند به شما وعده خاصى براى رهايى از عذابش نداده است).» (وَ وَاللّهِ مَا بُصِّرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلاَ أُصْفِيتُمْ بِهِ وَ حُرِمُوهُ)
بنابراين، شما در همه چيز مثل آنها هستيد، در حالى كه آنها پيروان حق شدند و شما روى گردان هستيد.

در واقع امام(عليه السلام) به طور ضمنى اين حقيقت تلخ را اعلام مى كند كه در عصر او - به خاطر سوء تدبير خلفاى پيشين و به خاطر غرق شدن در ثروت هاى باد آورده كه از طريق غنايم جنگى در فتوحات اسلامى، جزيره عربستان را پر كرده بود - جاهليّت ديگرى آغاز شده و مردم در آن گرفتار شده اند. بت ها به اَشكال ديگرى ظاهر گشته اند; هر درهم و دينارى بتى شده و هر پست و مقامى، صنمى!

هوا و هوس هاى جاهلى و تعصّب هاى كوركورانه و رقابت هاى ويرانگر قبايل و آلودگى هاى اخلاقى همچون خوره بر پيكر مسلمين ظاهر گشته و آنها را رنج مى دهد.

امام مى فرمايد: رسالت من در اين عصر و زمان، همان رسالت رسول اللّه است.


1 و 2- روشن است كه ضميرها در اينجا نبايد به صورت ضمير مخاطب (كُمْ) باشد، بلكه بايد به صورت ضمير غائب (هُمْ) باشد; زيرا اشاره به مردمى است كه در عصر پيامبر مى زيستند. به نظر مى رسد اشتباه از «ناسخين» باشد و لذا بسيارى از «شارحان نهج البلاغه» همين گونه پذيرفته اند.


آنچه را پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در زمان خود براى مردم عصر جاهليّت بيان فرمود، من همه را براى شما بازگو كردم و چيزى را فروگذار ننمودم. سپس مى فرمايد: چشم و گوش و دل شما ناتوان تر از چشم و گوش و قلب مردم عصر جاهلى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در آن قيام نمود، نيست; شما نيز همان درك و فهم و شعور و چشم و گوش را داريد (بلكه از جهتى از آنها فراتريد! چرا كه به خاطر ظهور اسلام زمينه هاى مثبت در شما آماده تر است، امّا با اين حال چرا دست از اعمال نادرست خود بر نمى داريد و چرا از طريق گمراهى به شاهراه هدايت باز نمى گرديد و چرا از خواب غفلت بيدار نمى شويد).

در پايان خطبه به آنها هشدار مى دهد كه: «به يقين بلا بر شما نازل شد، بلايى كه مهارش رها گرديده و تنگ آن سست است (و قابل كنترل نيست).» (وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلاً(1) خِطَامُهَا(2)، رِخْواً بِطَانُها(3)).

بسيارى از «شارحان نهج البلاغه» معتقدند كه اين بليّه اشاره به حكومت «بنى اميّه» است كه به صورت بلاى عظيمِ هشدار دهنده بر مسلمانان آن زمان، فرود آمد; بلايى كه بسيارى از جانها و اموال و نواميس مردم را در كام خود فرو برد و نابود كرد.

جالب اينكه امام(عليه السلام) اين بلاى ويرانگر و سركش را به شتر چموشى تشبيه مى كند كه مهارش سست است (يا به كلّى رها شده و روى زمين افتاده) و يا آنكه شخصى كه بر آن سوار است بر اثر وحشت، يا عامل ديگر، زمامش را سست كرده; همچنين بندى كه زير شكم اين شتر براى نگهدارى جهاز (چيزى شبيه زين يا پالان) بسته مى شود، چنان سست شده كه قادر به نگهدارى آن نيست. بنابراين، آن


1. «جائل» از مادّه «جَولان» در اصل به معناى زائل شدن چيزى از مكانش مى باشد; لذا هنگامى كه مهار حيوان را رها كنند كه به هر سو گردش كند، اين تعبير درباره آن به كار مى رود.

2. «خِطام» به معناى مهار و افسار مى باشد كه گاه از چرم يا از پشم و ليف خرما بافته شده.

3. «بِطان» از مادّه «بطن» به معناى شكم است. اين واژه را در مورد شتر به كار مى برند و به معناى آن نوار محكمى است كه از زير شكم حيوان عبور كرده و به دو طرف جهاز (پالان) بسته شده، تا واژگون نگردد.


كس كه بر آن سوار است، نمى تواند خود را نگه دارد، تا چه رسد به اينكه شتر سركش را مهار كند. به يقين چنين شترى به هر جا برود مرگ و ويرانى مى آفريند. بلاى «بنى اميّه» نيز به راستى چنين بود; چه تشبيهى از اين زيباتر و گوياتر براى آن حكومت شوم مى توان بيان كرد.

در آخرين جمله، هشدار ديگرى مى دهد و مى فرمايد: «نعمت ها و پيروزى هاى موقّتى دنيا كه مغروران فريب خورده در آن هستند، شما را نفريبد كه اين سايه اى است گسترده، تا سرآمدى معيّن (كه عمرش بسيار كوتاه است!)» (فَلاَ يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَل مَعْدُود)

/ 37