بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 228شوند و آنها كه نبودند گروه ديگر، تا با هر كدام با سخنى كه مناسب اوست سخن بگويم، سپس امام (عليه السلام) مردم را ندا داده فرمود: خاموش باشيد و به حرفهايم گوش فرا دهيد! و با دل هايتان به سوى من آييد و هر كس را سوگند دادم كه درباره آنچه مىداند گواهى دهد با علم و اطلاع خود گواهى دهد آن گاه حضرت با آنها سخنى طولانى گفت: كه بخشى از آن اين است: «مگر آن زمان كه (سپاه معاويه) از روى حيله و نيرنگ و مكر و خدعه قرآنها را بر سر نيزه ها بلند كردند، نگفتيد «اينها برادران ما هستند و اهل مذهب ما از ما خواسته اند كه از آنها درگذريم و راضى به حكميّت كتاب قرآن شده اند، رأى صواب آن است كه از آنها بپذيريم و دست از آنان بكشيم»ولى من به شما گفتم: اين كارى است كه ظاهرش ايمان و باطنش (كُفْر و) عدوان است، آغازش رحمت و پايانش ندامت است، به حال خود باقى باشيد و از راهى كه پيش گرفته ايد منحرف نشويد و به جهاد ادامه دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد، و به هيچ صدايى اعتنا نكنيد چرا كه اينها صداهايى است كه اگر به آن پاسخ گويند گمراه مىكند و اگر رهايش سازند گوينده اش خوار و ذليل مىشود، ولى (متأسّفانه) پيشنهاد شما (مسأله حكميّت) انجام گرفت و ديدم شما آن را پذيرفتيد (اكنون كه در دام آنها گرفتار شده ايد فريادتان بلند شده است).به خدا سوگند! اگر من از پذيرش اين امر سرباز مىزدم، متعهّد به لوازم آن نبودم و خداوند گناه آن را بر دوش من نمى گذاشت (ولى مرا به اجبار به اين وادى كشانديد) و اگر آن را پذيرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است (وبه حقانيت من حكم مىكند) و از آن زمان كه با آن آشنا شده ام هرگز از آن جدا نگشته ام.