بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 233چرا كه مسأله حكميّت سبب تقويت حاكميت جبّاران شام، شد و خون هاى شهداى «صفين» را بر باد داد و طرفداران حق را ذليل و مأيوس كرد.به دنبال آن مىافزايد: از سوى ديگر «به خدا سوگند! اگر آن را در پايان كار پذيرا شدم باز حق با من بود و قرآن با من است (و به حقانيت من گواهى مىدهد) از آن زمان كه با آن آشنا شده ام، هرگز از آن جدا نگشته ام» (وَوَاللهِ إنْ جِئْتُهَا إنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ; وَإنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ).اشاره به اين كه، هنگامى كه ديدم در ميان شما در مسأله حكميّت چنان اختلافى افتاده كه اگر جلوى آن را نگيرم شما خودتان بر ضد يكديگر قيام مىكنيد و گروهى بر گروه ديگر شمشير مىكشد و اسباب بدبختى و رسوايى بزرگ فراهم مىشود، اين جا بود كه مجبور شدم و حكميّت را پذيرفتم.و آنگهى، اگر در مسأله حكميّت قرآن، كار را به دست كسى مىگذاشتيد، كه هميشه با قرآن بوده و از محتواى آن كاملاً آگاه است و به سراغ فرد ساده لوح و نادان و پستى همچون «ابو موسى اشعرى» نمى رفتيد، اين توطئه خنثى مىشد، و اگر زيان هايى داشت به حدّ اقل مىرسيد; اما شما هم حكميّت را بر من تحميل كرديد، و هم ابو موسى اشعرى نادان را. و در اين دام بزرگ گرفتار شديد و حدّ اكثر زيان هاى آن را پذيرفتيد.حال حرف حساب شما چيست آيا من بايد پاسخ گوى خلاف كاريهاى شما باشم و جريمه جرايم سنگين شما را بپردازماز آن چه در بالا گفته شد، نكات زير روشن مىشود:1 ـ امام (عليه السلام) در اين بخش از سخنانش دو بار سوگند ياد كرده است. مخصوصاً در بخش دوّم با تاكيدهاى بيشتر تا نشان دهد كمترين كوتاهى از ناحيه او نبوده است.