بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 633جديدى پيدا مىكند، در حالى كه دوستان قديم از او گرفته مىشوند، و به همين ترتيب به هرنعمتى مىرسد، نعمت ديگرى را از دست مىدهد، و اين طبيعت زندگى دنيا و مواهب مادى است، كه براى هيچ كس در هيچ زمان و مكان، همه آنها يكجا جمع نمى شود، به هر كدام برسى، ديگرى را از دست خواهى داد، و اين هشدارى است به همه انسانها، كه به نعمتهاى دنيا دل نبندند، و دل در گرو آنها ننهند، تعبير به «وَلاَ يَحْيَا لَهُ أَثَرٌ...» اشاره به اين است كه اگر انسان آثارى از خود به يادگار مىگذارد ـ خواه آثار علمى باشد يا بناهاى خير و عام المنفعه ـ حتماً به خاطر آن نيروهايى از فكر و جسم خودرا از دست مىدهد.و تعبير «لاَ تَقُومُ لَهُ نَابِتَةٌ...» مىتواند اشاره به موهبت فرزندان و نوه ها باشد، كه هر زمان آنها رشد و نمو مىكنند خويشاوندان بزرگتر او تدريجاً از دست مىروند، و ممكن است اشاره به هرگونه نمو و رويشى باشد، مثلاً انسان در گوشه اى از باغ خود نهالهاى تازه اى پرورش مىدهد، در حالى كه در گوشه ديگر درختان كهن يكى پس از ديگرى پژمرده يا خشك مىشود.و در پايان اين بخش مىفرمايد: «(و از همه مهمتر اين كه) اصول و ريشه هاى ما، درگذشتند، و ما فروع و شاخه هاى آنها هستيم، آيا شاخه بعد از رفتن ريشه، بقايى دارد» (وَقَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا، فَمَا بَقَاءُ فَرْع بَعْدَ ذَهَابِ أَصْلِهِ!).اشاره به اين كه با توجه به اين كه پدران و نياكان ما همگى رفتند و در طريق فنا گام نهادند، ما نبايد انتظار بقا داشته باشيم; زيرا فرع زائد بر اصل غير ممكن است. بنابراين دير يا زود بايد جاى خودرا به آيندگان بسپاريم.