آنچه از فراز بالا استفاده مىشود درسهاى مهمى در زمينه مديريت و فرماندهى و كشوردارى است، اوّلاً نشان مىدهد كه حفظ رهبر و زمامدار يك قوم و ملّت، نه به عنوان يك مسأله شخصى، بلكه به عنوان يك مسأله اجتماعى از اهمّ واجبات است; چرا كه رمز وحدت و انسجام و پايدارى آنهاست، به همين دليل بايد تمام تدابير لازم براى حفظ او در نظر گرفته شود و حتى احتمال خطر را نبايد از نظر دور داشت، به خصوص اين كه دشمن نيز با اطلاع بر اين موضوع سعى دارد قبل از هر چيز شخص رهبر و زمامدار را هدف قرار دهد.تجربه تاريخى نيز نشان داده است كه نزديكترين راه براى شكست يك جمعيّت، درهم كوبيدن رهبر و تشكيلات رهبرى است. در قرآن مجيد در داستان «بنى اسرائيل» و مبارزه آنها با «جالوت» نيز مىبينيم «داوود» شخص «جالوت» را نشانه گيرى كرد و او را از پاى درآورد، و به دنبال آن لشكرش متلاشى شد.ثانياً: رهبران جامعه بايد با يك چشم دشمنان خارجى را بنگرند و با چشم ديگر مراقب دشمنان داخلى باشند، حتى مطابق اين خطبه و تجارب فراوان تاريخى، خطر دشمنان داخلى بيش از خارجى است; چرا كه آنها كه از بيرون مىآيند شناخته شده اند، و دشمنان داخلى غالباً به صورت منافقانى خودرا در لابه لاى جمعيّت مستور مىدارند، و هر زمان فرصت پيدا كنند ضربه مىزنند، به علاوه از تمام نقاط آسيب پذير داخل آگاه و با خبرند، و راه نفوذ به مناطق حسّاس را مىدانند، به همين دليل اميرمؤمنان على (عليه السلام) از آنها و آسيبهاى احتمالى آنها تعبير به «عورات» مىفرمايد، و خطر آنها را مهمتر مىشمرد.