مست افتادم و در آن مستى
اين سخن مىشنيدم از اعضا
كه يكى هست و هيچ نيست
جز او وحده لا اله الا هو
به زبانى كه شرح آن نتوان
همه، حتى الوريد والشريان
جز او وحده لا اله الا هو
جز او وحده لا اله الا هو
با صدهزار جلوه برون آمدى
كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را
كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را