بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 677در روايات اسلامى آمده است «معاويه» هنگامى كه به «مدينه» آمد از كنار مجلسى از بزرگان قريش، عبور كرد، هنگامى كه او را ديدند همه (از ترس) برخاستند جز «ابن عباس»، «معاويه» گفت: ابن عباس! چرا مثل ديگران برنخاستى حتماً كينه هاى جنگ «صفّين» مانع شد تو از اين كار طرفى نمى بندى زيرا «عثمان» مظلوم كشته شد، (و ما به خاطر او قيام كرديم) «ابن عباس» گفت: «عمر بن خطاب» نيز مظلوم كشته شد (چرا براى او فرياد نكشيدى) «معاويه» گفت: «عمر» به دست كافرى كشته شد، «ابن عباس» گفت پس «عثمان» را چه كسانى كشتند «معاويه» گفت: مسلمانان، «ابن عباس» گفت: اين دليل روشنى بر ضدّ توست.«معاويه» گفت: به هر حال ما به همه جا نوشته ايم كه هيچ كس حق ندارد فضايل على و اهل بيتش را بازگو كند، زبانت را نگه دار.«ابن عباس» گفت: اى «معاويه!» ما را از قرائت قرآن نهى مىكنى «معاويه» گفت نه، «ابن عباس» گفت: از تفسير آن نهى مىكنى «معاويه» گفت: آرى، بخوان و لكن از معنى آن و آنچه مقصود خداوند بوده است سخن مگو!سخن در ميان «ابن عباس» و «معاويه» به درازا كشيد، سرانجام «معاويه» گفت: قرآن را بخوانيد و تفسير كنيد اما در مورد آياتى كه فضيلت شما اهل بيت را بيان مىكند سكوت اختيار كنيد سپس افزود: اى ابن عباس! اگر اين گونه آيات را نيز مىخواهى بخوانى پنهانى بخوان كه هيچ كس از تو نشنود.سپس «معاويه» به محل اقامت خود بازگشت و دستور داد صد هزار درهم براى «ابن عباس» ببرند (به اين ترتيب تهديد را با تطميع همراه ساخت تا به