غلات از دیدگاه امام جعفر صادق(علیه السلام) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غلات از دیدگاه امام جعفر صادق(علیه السلام) - نسخه متنی

سید محمدباقر علم الهدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غُلات از ديدگاه امام جعفر صادق (عليه السلام)

مقدمه

بحث پيرامون فرقه غلات و غاليان در طول تاريخ اسلام يكى از مهمترين ابحاثى است كه هنوز بسيارى از افق هاى آن ناشناخته باقى مانده است در صورتى كه تحقيق پيرامون كشف آنها مىتواند راهگشاى بسيارى از مسايل اعتقادى ، سياسى و تاريخى باشد. از نظر تاريخى ، اين حقيقت مسلم است كه در زمان امامان معصوم خصوصاً در زمان امام محمد باقر(عليه السلام) و امام جعفر صادق(عليه السلام) گروهى براى كسب منافع دنيوى و رسيدن به مطامع سياسى خود، محبت ائمه معصومين را دست مايه شگردهاى خود نمودند و در اين راه با استفاده از اذهان ساده مردم تا حد غُلُو و رساندن آن بزرگواران به مقام نبوت و الوهيت پيش رفتند.

اما اين حقيقت نيز غير قابل ترديد است، كه امامان شيعه (عليهم السلام) و رهپويان انديشمند آنان همواره در مقابل اين موج خطرناك ايستادگى كرده و با تلاشهاى مستمر خود توانستند كارى كنند كه پس از گذشت دو قرن ، جز نامى از آنها باقى نماند. و به اين ترتيب بيشترين سهم را در نابودى آنان ايفا كردند ، و حتى سهمى بيشتر از عباسيان كه سعى داشتند با كشتار غُلات به نابودى آنها بپردازند.

ناگفته نماند كه دشمنان شيعه نيز به تلاش ناجوانمردانه خود در جهت محكوم كردن شيعه و افكار آنان كه منبعث از فرهنگ پاك اهلبيت(عليهم السلام) بود ادامه دادند و اين تلاشهاى خالصانه انديشمندان و امامان شيعه را در جهت غُلُو زدائى از دين ناديده گرفتند و جريان غُلُو را بهانه خوبى براى كوبيدن شيعه يافتند و در طول تاريخ كتابهاى خود را از نسبت غُلات به شيعه و تبليغ در جهت فرقه سازى با گرايشهاى كلامى غالى پر نمودند و بدين ترتيب به محكوم كردن شيعه و اثبات حقانيت خود پرداختند.

در صده هاى اخير مستشرقان بى خبر يا مغرض مثل «گولدزيهر» ، «فان فلوتن» و «ولهاوزن» نيز اين گفته را تكرار كرده و با انتساب غُلات به شيعه چهرهاى آلوده از شيعه را به جهانيان عرضه داشتند.

لذا با تحقيقى در مورد غاليان و بررسى عقايد و مواضع فكرى آنان و تحليل زيرساختارى عقيدتى ايشان و تقابل آنها با كلمات نورانى اهل بيت روشن خواهد شد به چه ميزان اعتقادات غُلات با شيعيان همسوئى دارد و چگونه دشمنان تشيع با طرح اينگونه مسائل انحرافى اذهان ساده لوحان را به طرف خود جذب مىنمايد.

غُلُو از ديدگاه اسلام

غُلُو ريشه اصلى دين و محور اساسى آنرا كه توحيد است از بين مىبرد و انسانها را مشرك مىنمايد لذا قرآن كريم و پيشوايان دينى در طول تاريخ به شدت با اين انحراف برخورد كرده اند.

در قرآن كريم سوره توبه آيه 30 مىفرمايد: «و قالت اليهود عزير بن الله و قالت النصارى المسيح بن الله» و يا در آيه 31 همين سوره مىفرمايد: «اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله والمسيح بن مريم» لذا قرآن از هر دو گروه مىخواهد كه غُلُو و شرك را كنار گذاشته و به حقيقت روى آورند و عزير و مسيح را فرستادگان خداوند بدانند.

البته اين انديشه هاى خطرناك مثل يك بيمارى واگير در ميان اديان نفوذ كرده است و در ميان مسلمانان تفكر غاليانه بيشتر فعاليت خود را پس از رحلت پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله) و در زمان فقدان آن حضرت آغاز كرده است گروه محمديه نخستين فرقه گمراه است. مرحوم شيخ مفيد(ره)

در مورد غُلات محمديه مىنويسد: «المحمدية، النافية لموت رسول الله المتيقنة بحياته» آنها گروهى هستند كه مرگ رسول خدا را نفى كرده و اعتقاد به حيات پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله) دارند

از قول عمربن خطاب مطلبى را يادآور مىشود كه مىگويد:

«والله لا اسمع احداً يقول مات رسول الله الا قتلته ان رسول الله (صلّي الله عليه وآله) لم يمت و انماغاب عنّا كما غاب موسى عن قومه اربعين ليلة والله ليرجعن رسول الله الى قومه كما رجع موسى الى قومه و ليقطعن ايدى رجال و ارجلهم»

به خدا قسم هر كسى كه بگويد رسول الله مرده است او را مىكشم بلكه او نزد خدا است و فقط از ما پنهان شده است مانند موسى عليه السلام كه چهل شب از قوم خود پنهان بود بخدا سوگند كه رسول الله به قوم خود مراجعت مىكند همانگونه كه موسى بازگشت و دستها و پاهاى مردانى را قطع كرد.

مرحوم علامه امينى قريب به همين مفاهيم را نقل مىنمايد و اضافه مىكند كه:

ابوبكر به عمر اعتراض نمود و او را از اظهار اين چنين سخنان نهى كرد و با صداى بلند به مردمى كه در آنجا حضور داشتند اين چنين گفت:

«ايهاالناس من يعبد محمداً فان محمداً قدمات و من كان يعبدالله سبحانه و تعالى فان الله سبحانه حى لايموت و قد نعىـ نبيه الى نفسه و هو بين اظهركم فقال: انك ميت و انهم ميتون»

اى مردم هر كس كه محمد را مىپرستد بداند كه او مرده است و آنكه خدا را عبادت مىكند ، خدا زنده است و نمىميرد ، پروردگار عالم پيامبرش را به سوى خود خواند و بدن او نيز هم اكنون در ميان شماست همانگونه كه قرآن فرمود: تو مىميرى و آنها نيز مىميرند.

در اينجا عمر كه باچنين پاسخى روبرو شده، در مقام عذرخواهى چنين گفت :«گويى اين آيه از قرآن فراموشم شده بود».

شايد نخستين جرقه غُلُو در تاريخ اسلام از همين جا آغاز شد، سپس غُلات فرقه محمديه به وجود آمدند. گرايش غُلُو در دوره خلافت حضرت على توسعه بيشترى پيدا نمود و پس از شهادت آن حضرت گروهى از جمله پيروان محمد بن حنفيه به غُلُو گرايش پيدا كردند و در زمان امام محمد باقر رو به رشد نهاد و فرقههاى مختلف در زمان امام جعفر صادق(عليه السلام)بوجود آمدند و تا غيبت صغرى و غيبتكبرى اين گرايشات همچنان ادامه داشت و امامان شيعه (عليهم السلام)بسان دژى محكم از ابتداى پيدايش اين نوع تفكر به شيوهاى خاص باآنها به مبارزه پرداختند، در بحثهاى آينده ما به شيوه مبارزاتى امامجعفر صادق(عليه السلام) بيشتر خواهيم پرداخت. ان شاءاللّه.

بررسى علل كثرت فرق مختلف غُلات منسوب به شيعه

در اين مقطع از بحث ، لازم مىدانم نظر خوانندگان محترم را به دلايل كثرت و فراوانى غُلات منسوب به شيعه جلب نمايم. زيرا تحقيق در اين امور مىتواند يكى از راههاى پيدايش مكتب غُلُو معرفى گردد.

در بررسى علل فراوانى فرق مختلف غُلات بايد بگويم كه اكثر اين فرقه ها قبل از آنكه حقيقتى خارجى داشته باشند دست پرورده افكار و ذهنيات دشمنان شيعه در طول تاريخ اسلام بوده است تا بدين وسيله تشيع را يك مكتب انحرافى و ساختگى معرفى نموده و اسلوب و شيوه هاى تربيتى و اخلاقى و فقهى تشيع خالص را در كنار افكار پوچ و غير قابل دفاع آنان كم اهميت جلوه دهند و از تاثيرگذارى افكار اهلبيت(عليهم السلام) بر تشنگان حقيقت بكاهند.

پر واضح است شيعيان، درطول تاريخ و، سامان دهندگان و رهبران قيامهاى مردمى بر عليه حكام جور و ستم بنى اميه بنى عباس بودهاند و همين امر محبوبيت ويژه اى را براى شيعيان ، در ميان اذهان سايرين ايجاد مىكرد و باعث مىشد كه مردم درمورد تشيع به مطالعه و تحقيق بپردازند. خصوصاً در ميان نسل جوان كه شور و اشتياق بيشترى به كشف حقايق داشتند. لذا اگر دشمن موفق مىشد با اجراى فعاليتهاى غير محسوس و دامن زدن به تبليغات منفى از قبيل شايعهسازى ، فرقهسازى ، انتساب برخى از افعال زشت و ناروا به رهبران شيعه، محبوبيتها را از بين مىبرد يقيناً تمام تلاش خود را در اين مسير تمركز مىداد فرقه هايى مثل: هاشميه (منسوب به ابوهاشم عبدالله محمدبن حنفيه)، جناحيه (منسوب به عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفربن ابيطالب).

مختاريه (منسوب به مختاربن ابى عبيده ثقفى) از جمله اقدامات اوليه فرقه سازى آنان به شمار مىآيد.

البته ويژگيهاى خاص ائمه اطهار (عليهم السلام)، مثل علم و تقوى و شجاعت و ايثار و عدالت و... اينها ـ بدون هيچگونه تبليغاتى ـ مردم را به رهبران معصوم دعوت مىكنند چرا كه پويائى و حيات و عدالت اجتماعى و علم و دانش همگى گمشدههاى انسانهاى انديشمند و وجدانهاى بيدار است كه فقط وفقط در اين مكتب (مكتباهلبيت(عليه السلام)) يافت مىگرديد و بهترين راه براى درهم شكستن اين جايگاه معنوى و عرفانى نسبت دادن غُلُو و شرك به پيشويان معصوم(عليه السلام) است كه توسط دشمنان دوست نما ترويج مىشد تشخيص داده مىشد.

از ديگر دلايل انتساب غُلُو به شيعيان ، برجستگىهاى علمى برخىاز اصحابائمه(عليهم السلام) مثل: مفضل ، يونس بنعبدالرحمن، زراره، هشام بن حكم ، هشام ابن سالم ، مومن الطالق، و پيروزى آنها در مناظرات و بحثهاى كلامى بود كه مخالفان را به ستوه مىآورد، و آنان را به چالش جدى مىكشيد و آنها نيز مجبور مىشدند براى رهايى از اينگونه فشارهاى علمى ، جهت استدلالهاى خود، فرقههايى را خلق كرده و عقايد باطلى را به آنان نسبت دهند تا بدينوسيله دلايل خود را بر پايه عقايد آن فرقه استوار نموده و مستند كنند ( معرفى و انتساب فرقه شيطانيه به مومن الطاق از اينگونه اقدامات آنان به حساب مىآيد) و بدينوسيله سعى در تخريب چهره ائمه اطهار بوسيله كوبيدن اصحاب آن بزرگواران مىنمودند.

به غير از انگيزه هاى سياسى و جهل و تعصب و دنيا طلبى و يا نيروهاى نفوذى در ميان مسلمانان - جهت تخريب شخصيت ائمهاطهار(عليهم السلام) كه به هر كدام از آنها اشاره شد مرحوم علامه حلى در مورد علل و انگيزه گرايش به غُلُو در ميان مردم،نظرى جداگانه دارد. او در كتاب انوارالملكوت (فى شرح الياقوت) مىگويد:

«والسبب فى غلطهم ما شاهدوا من معجزاته ( و تلك لايدل على اقوالهم لصدور امثالها من الانبياء المتقدمين كموسى و عيسى (عليه السلام)» .

سبب انحراف غُلات اين است كه آنها كرامات و معجزات اميرالمومنين(عليه السلام) را ديدند (لذا تحمل و ظرفيت لازم را نداشتند) در حالى كه وقوع اين معجزات دليل بر الوهيت نظرات آنان نيست زيرا پيامبران گذشته مانند حضرت موسى و عيسى نيز از معجزه برخوردار بودند.

ابن ابى الحديد معتزلى

نيز همين نظريه را تائيد مىكند او در ذيل فرمايش حضرت امير المؤمنين(عليه السلام):«سلونى قبل ان تفقدونى» پس از بيان برخى از معجزات حضرت گرايش به غُلُو را در ميان برخى از مردم ناشى از عدم ظرفيت آنها مىداند سپس پرسشى را مطرح مىكند كه چرا مردم وقتى اخبار غيبى و معجزات را از حضرت على(عليه السلام) ديدند و شنيدند او را خدا خواندند ولى در باره پيامبر چنين ادعائى نكردند با اينكه آن حضرت نيز داراى معجزات فراوانى بود؟ و بعد خودش به اين سؤال پاسخ مىدهد كه اصحاب رسول خدا كه معجزات را مىديدند از ايمان كامل برخوردار بودند وبهره عقلى بيشترى داشتند ولى غُلات مردمى كم فهم و ضعيف العقل و زود باوراند ; و مجرد ديدن معجزات فكر مىكردندكه جوهره الهى در على (عليه السلام)حلول كرده است. سپس وضعيت اجتماعى و روحى مردم عراق را در پذيرش تفكر غُلُو مورد عنايت قرار مىدهد معتقد است به اينكه حضرت على(عليه السلام) بيشتر عمرش را در مدينه و حجاز سپرى كرده است ولى غُلات در سرزمين عراق و كوفه بوجود آمده اند!

البته پاسخ ابن ابى الحديد به اين پرسش ، كامل به نظر نمى رسد زيرا همانگونه كه در صدر اين مقاله آمده است ، شايد نخستين فرقه غُلات در حجاز به نام محمديه بوجود آمد; ولى به دليل وجود رسول خدا و رشد سريع اسلام و سطوت و شُكوه و عزت مسلمانان اجازه رشد كافى نيافتند ولى هرچه كه مسلمانان از اسلام راستين پس از رسول خدا فاصله گرفتند زمينه هاى رشد اينگونه فرقه ها بيشتر شد مضافاً بر اينكه دو عامل ديگر در جلوگيرى از رشد و پديد آمدن غُلات در زمان رسول خد(صلّي الله عليه وآله) وجود داشتهاند. يكى مسئله وحى در زمان رسول خدا بود كه هرگونه آهنگ مخالفى را به شدت درهم مىكوبيد و طبيعتاً مدعيان غُلُو سركوب مىشدند.و ديگرى جايگاه ويژه رسول خدا در ميان مردم و قدرت و موقعيت اجتماعى آن حضرت در جامعه بودكه هيچ كسى به خود اجازه نمى داد بر خلاف سخن رسول خدا حرفى بزند و اصول معيارهاى ارزشى و اجتماعى توسط حضرت تعيين و تبيين مىگرديد لذا فرصت براى طرح مسائل انحرافى در زمان حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله) وجود نداشت، ولى در زمان اميرالمومنين(عليه السلام)اينچنين نبود حتى شرايط ويژهايى كه براى حضرت اميرالمومنين بوجود آمده بود، زمينه را براى رشد جريانات فكرى انحرافى مهيا نموده و گروههاى انحرافى توانستند با خلاء بوجود آمده براحتى ابراز وجود نمايند.

نكتهاى كه در اينجا قابل تأمل است اين است كه در كتاب هاى سيره و ملل و نحل به انبوهى از فرقه هاى مختلف غُلات منسوب به شيعه روبرو مىشويم مثلاً مقريزى در كتاب الخطط المقريزيه تعداد فرقه هاى شيعه را 300 فرقه ذكر مىكند، كه فقط پنجاه فرقه را براى خطابيه كه يكى از بزرگترين غُلات است ذكر مىكند و بعد تلاش وسيعى را در جهت تطبيق حديث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه مىكند. ولى بايد بگويم كه با مراجعه به منابع تاريخ اسلام يا ساير علوم ديگر مثل تاريخ، رجال و كلام مشاهده مى كنيم كه نويسنده در هر بحث بيشتر از همه چيز به ذكر مستندات خود مىپردازد تا محقق و پژوهشگر بتواندصحت و سقم مطلبى را به وضوح دريابد. ولى در كتب ملل و نحل متأسفانه يا اصلاً سندى ذكر نمىشود بلكه فقط به ذكر شنيده ها و مسموعات خود اكتفاء مىكند كه طبعاً يكى از منابع مهم اينگونه مطالب ، شايعات و سخنان گزاف مردم است ، خصوصاً اينكه گاهى از اوقات تكثير فرقهها در اينگونه كتابها جاذبه بيشترى براى مردم پديد مىآورد و يا اگر سندى هم ذكر شده است پس از مراجعه به سند اصلى باز حقيقتى خارجى را معرفى نمى نمايد مگر در مورد اندكى از گروهها و فرقهها.

بنابراين با ديدن كثرت فرقه هاى شيعه و بخصوص غُلات منسوب به شيعه. در اينگونه كتب ، (كه گاهى از اوقات غرضورزى نويسنده نيز سهم بسزايى در تكثر آنها داشته است) را نبايد حاكى از واقعيت دانسته و به دنبال جستجوى تاريخى آنها برويم كه البته اگر به جستجوى آنها بپردازيم به نتيجه اى دست نخواهيم يافت.

البته افراد پست و جاه طلبى كه درمقام بهره بردارى از موقعيت و جايگاه ائمه بودهاند افرادى مثل! «سائد نهدى»، «مغيرة بن سعيد» ، «ابوالخطاب» ، «بيان بن سمعان» در طول تاريخ تشيع بودند كه براى پيشبرد اهداف خود ، در اوصاف ائمه اطهار غُلُو مىكردند تا از اين راه به منويات پليد خود كه همانا جاه طلبى ، رياست و اباحيگرى بود ، دست يابند. و در مقابل، ائمه اطهار خصوصاً وجود مقدس امام صادق(عليه السلام)با شدت با آنان مبارزه مىكردند و در هر فرصتى آنان را طرد مىكردند دراينجا به صورت اجمالى به معرفى مكتب غُلُو و برخى از فرمايشات امام صادق(عليه السلام) در اين زمينه مىپردازيم.

مفهوم غُلُو

شيخ مفيد در آغاز بحث غُلُو مىنويسد:

«الغُلُو فى اللغه هوالتجاوز من الحدوالخروج عن القصد قال الله تعالى يا اهل الكتاب لا تغُلُو فى دينكم ولاتقولو على الله الاالحق فنهى عن تجاوز الحدفى المسيح و حذّر من الخروج من القصد فى القول و جعل ما ادعته النصارى فيه غُلُواً لتعديه الحد»

غُلُو در لغت گزار از حد و مرز مشخص و بيرون رفتن از ميانه روى است. خداوند متعال مىفرمايد: اى اهل كتاب در دين خود غُلُو نكنيد و به جز گفتار حق كلام ديگرى را به خدا نسبت ندهيد و نهى نمود از گذشتن حد و مرز اعتدال و برحذر داشته از بيرون رفتن از حد ميانه و ادعاى مسيحيان را غُلُو دانسته است چرا كه آنان از حد گذشتند.

پس غُلُو شامل اعتقادات غلو آميز واظهارات وگفتارهاى خارج از اعتدال است.

شهرستانى نيز در معرفى غُلات مىنويسد:

«هم الذين غُلوا فى حق ائمتهم حتى اخرجوهم من حدودالخليقه و حكموا فيهم باحكام الالهيه»

غُلات كسانى اند كه در حق پيشوايان خود غُلُو كردند و آنها را از مرز مخلوق بودن گذراندند و احكام خدائى براى ايشان جارى ساختند.

غلات در زمان امام صادق عليه السلام

امامت در ديدگاه كلى در اعتقادات شيعه بعنوان مهمترين دژ و سنگر پاسدارى از ارزشها و سُنتهاى پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله) مورد عنايت و ارزيابى ويژه اى قرار مىگيرد. آنان در برابر هرگونه تندرويها و يا كاستىها به عنوان سكانداران جامعه اسلامى ايفاء نقش مىكنند و با شناخت كاملى كه از شرايط زمان و مكان دارند رسالت خود را كه همان هدايت جامعه بشرى است به انجام مىرسانند.

غُلُو كه بعنوان يك پديده شوم اعتقادى در جوامع بشرى محسوب مىگردد، در زمانها و دورانهاى مختلف داراى شدت و ضعف عجيبى بوده است.

اين پديده در زمان پيامبر اكرم(صلّي الله عليه وآله) ، وحضرت امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام موسى كاظم و امام محمدتقى(عليهم السلام) بسيار ضعيف بوده ولى در دوران ديگر ائمه خصوصاً در زمان امام صادق(عليه السلام) و امامرض(عليه السلام) به اوج خود رسيد. احتمال قوى مىرود شرايط مساعدى كه براى اين ائمه بوجود آمد، باعث شد تا مسئله غُلُو جنبه سياسى به خود بگيرد و رهبران غُلات با درك جايگاه والاى معصومان در ميان امت اسلامى و تبليغات گسترده خود حركتشان را به ائمه شيعيان نسبت دهند. خطابيه، مهمترين فرقه اى بود كه در زمان امام جعفر صادق(عليه السلام)شكل گرفت سپس توسط شاگردان آنها فرقه هاى ديگرى تأسيس شد، و اينك خلاصه وار به معرفى آنها مىپردازيم.

خطابيـه

آنان پيروان ابوالخطاب محمد بن مقلاص ابوزينب بزار اجدع اسدى بودند. شخصيت تاريخى اين فرد بسيار پيچيده و از همه غُلات معروفتر و گزافه گوتر است كُنيه او ابواسماعيل و از اصحاب امام محمد باقر و امام جعفر صادق(عليه السلام) به شمار مىآمد و در ابتدا به جهت ارادتى كه ابراز مىكرد مردم را به امام صادق(عليه السلام) دعوت مىنمود و در نهايت قائل به امامت «اسماعيل بن جعفر» شد وبعد از مدتى ادعاى نبوت كرد.

و لذا پس از آنكه دخترش درگذشت و او را به خاك سپردند «يونس بن ظبيان» يكى از پيروان او بر سر قبر دختر ابوالخطاب حاضر شد و به قبر دختر ابوالخطاب اشاره كرد و گفت: «السلام عليك يا بنت رسول الله»

معمريه

عده اى از پيروان ابوالخطاب بودند كه پس از او از معمر تبعيت كردند او قائل به اباحه ، تأويل و تناسخ بود. ايشان حضرت امام صادق(عليه السلام) و ابوالخطاب را دو فرشته بزرگ مىدانست و ادعاى خدائى روى زمين را كرد.

مفضليـه

فرقه اى از خطابيه و پيروان مفضل صيرفى هستند. آنها به دليل اعلام بيزارى امام صادق(عليه السلام) از ابوالخطاب از او كناره گرفتند ولى بعد در اثر انحراف عقايد، امام صادق(عليه السلام) را خدا دانستند.

سريـه

آنها پيروان «سرى اقصم»اند سرى اقصم را نبى مىدانستند و معتقد به الوهيت امام صادق(عليه السلام) بودند تكاليف و اعمال واجب را براى امام صادق(عليه السلام)انجام مىدادند و به او لبيك مىگفتند.

عميريه

فرقهاى از خطابيه و پيروان «عميربن بيان عجمى» بودند بر خلاف «بزيعيه» اعتقاد داشتند كه انبياء و ائمه مىميرند. آنان امام صادق(عليه السلام) را مىپرستيدند.

بزيعيه

دومين فرقه خطابيه پيروان «بزيع بن موسى حائك» كوفى بودند. آنها اعتقاد به تاويل و اباحه داشتند و امام صادق(عليه السلام) را خدا مىدانستند و مىگفتند كه انبياء و ائمه اطهار نمىميرند.

منيريه

پيروان «منيرة بن سعيد عجلى» كوفىاند. او حضرت على(عليه السلام) و سائر ائمه تا امام محمدباقر(عليه السلام) را خدا مىدانست. وى سپس ادعاى امامت و نبوت كرد و قائل به تجسم و تأويل بود واز مهمترين فعاليتهايش را جعل حديث دانست و به همين جهت امام جعفر صادق(عليه السلام) او را دروغگو و جعال لقب دادند.

موضع گيرى امام جعفر صادق(عليه السلام) برابر غُلات معاصر خود

همه مىدانيم كه نقش امام معصوم(عليهم السلام) در جامعه منحصر به امور عبادى و دينى نمى شود ، لذا محوريت در مسائل فرهنگى ، اساسى ترين فعاليت معصومان(عليهم السلام) (چه در حكومت ظاهرى خود و يا در حكومت باطنى) را تشكيل مىدهد.

اين حركت اصولى و روشنگر از زمان پيامبراكرم (صلّي الله عليه وآله) تا امامعصر(عج) ادامه داشته است و در هر مناسبتى آن بزرگواران با ارائه نظرات خود، معارف اسلامى را به گوش مشتاقان خود مىرساندند.

امام صادق(عليه السلام) خط بطلان را بر تصورات انحرافى آنها كشيد و جريان فكرى غلات را خارج از دين و مصداق فسق و شرك معرفى نمود و مدعيان آنرا فاسقان و مشرك ناميد.

محمدبن شاذان باسناده عن الصادق(عليه السلام) عن ابائه عن على(عليه السلام) قال قال رسولالله (صلّي الله عليه وآله) يا علي مثلُك فى امتي مثل المسيح عيسى بن مريم افترق قومه ثلاث فرق ، فرقة مؤمنون وهم الحواريون و فرقة عادوه و هم اليهود و فرقة غُلُو فيه فخرجوا عنالايمان و ان امتي ستفرق فيك ثلاث فرق ففرقة شيعتك و همالمؤمنون و فرقه عدوك وهم الشاكون و فرقه تغُلُوا فيك و هم الجاحدون و انت فى الجنة يا علي و شيعتك و محب شيعتك و عدوك و الغالي فى النار

امام جعفر صادق(عليه السلام) از اجداد خود از اميرالمؤمنين نقل مىفرمايند كه رسولخد(صلّي الله عليه وآله) فرمودند: اى على مثل تو در ميان اُمت من شبيه عيسى بن مريم است كه قومش به سه فرقه تقسيم شدند يك فرقه از آنان ايمان داشتند كه همانا حواريّون بودند و فرقه اى با او به مبارزه برخاستندكه يهود بودند و فرقه اى هم بدليل غُلُو از ايمان خارج شدند و امت من نيز در مورد تو به سه دسته تقسيم مىشوند فرقهاى كه از شيعيان تو هستند كه آنان مؤمنانند و فرقهاى هم كه از دشمنان توأند و آنان افرادى هستند كه در وجود تو شك دارند و گروهى نيز در مورد تو غُلُو مىكنند و آنان منكر (حق) تو هستند و تو و شيعيانت و دوستداران شيعيان تو در بهشت هستند و دشمنان تو و غُلات در آتشجهنم.

سدير يكى از اصحاب امام صادق(عليه السلام) است مىگويد:

«قلت لابى عبدالله ان قوماً يزعمون انكم الهه و يتلون بذلك علينا قرانا ((و هو الذي فى السماء اله وفي الارض اله)) فقال يا سدير سمعي و بصري و بشري و لحمي و دمي و شعري من هولاء براء برىء الله منهم. ما هولاء على ديني و لا على دين ابائي لا يجمعني الله و اياهم يوم القيمة الا و هو ساخط عليهم».

به امام جعفر صادق(عليه السلام) عرض كردم كه گروهى شما را خدا مىپندارند و استناد به آيه قرآن مىكنند كه: «و هوالذي في السماء اله و في الارض اله» حضرت فرمودند اى سدير گوش و چشم و پوست و گوش و خون و موى من از اينها بيزار است. چنانچه خداوند نيز از آنان بيزار است. اينان نه بر دين و مذهب من هستند و نه بر دين پدران من و خداوند ميان ما و آنان را روز قيامت جمع نمى كند مگر بر اينكه بر اينان غضبناك است.

در ادامه روايت سدير مىگويد كه شما مقام و جايگاه خود را معرفى فرمائيد تا بهتر شما را بشناسيم آنگاه امام جعفر صادق(عليه السلام) فرمودند:

«نحن خزان علم الله ، نحن تراجمة امر الله نحن قوم معصومون امر الله تبارك و تعالى بطاعتنا و نهى عن معصيتنا نحن الحجة البالغة على من دون السماء و من فوق الارض»

امام پاسخ فرمودند: ما گنجينه هاى علم خداوند هستيم و مفسر فرمان او، ما پاكان و معصومانى هستيم كه خداوند به اطاعت از ما دستور داده و از معصيت و نافرمانى ما برحذر داشته است و ما حجت بالغه بر تمامى زمين هستيم (نقل به معنى)

در اين دو روايت رابطه عبوديت و بندگى امام صادق در پيشگاه خداوند به وضوح ديده مىشود و حضرت بيزارى كامل خود را از عقايد منحرفين اعلام مىدارد و آنان را مورد غضب و خشم خداوند و خارج از دين خود و اجداد طاهرين خود معرفى مىفرمايد.

به هر صورت امام صادق(عليه السلام)در اينجا جايگاه والاى امامت را براى مردم تبيين مىكند ـ و در بيانى ديگر با تمام آثار غُلُو برخورد منفى مىنمايد و آنرا مطرود مىشمارد عمران بن على الحلبى مىگويد كه:

«سمعت الصادق(عليه السلام) يقول لعنالله ابالخطاب و لعن من قتل معه و لعن من بقى منهم و لعن من دخل قلبه رحمة لهم»

شنيدم از امام صادق(عليه السلام) كه مىفرمود خداوند لعنت كند ابالخطاب (رئيس گروه خطابيه) را و لعنت شود هر كسى كه با او كشته شد و از رحمت خدا دور باد هر كسى كه از آنها باقى مانده است و مورد لعنت واقع شود هر كسى كه در دل او رحمت و شفقتى از آنها وجود داشته باشد.

از اين روايت استفاده مىشود كه امام جعفر صادق(عليه السلام) حتى مودّت و محبت و دوستى غلاة را گناه شمردهاند و آنان را موردنفرين قرار دادهاند. سدير صيرفى كوفى جريانى را نقل مىكند كه كشى در رجال خود اينچنين آورده است او مىگويد:

«در سال 138 هجرى درخدمت امام جعفر صادق(عليه السلام) بودم و شخصى به نام مُيسر نيز در خدمت امام مشرف بود او در يكى از سخنان خود كلماتى كه حاكى از گذار زندگى و عمر بود بر زبان جارى كرد و با حالتى متأثر گفت در شگفتم بر گروهى كه روزى با ما در اين خانه رفت و آمد داشتند (و اشاره به منزل امام جعفر صادق(عليه السلام) داشت) و الان آثار آنان منقطع و عمر آنان به پايان رسيده است امام جعفر صادق(عليه السلام) از او پرسيد چه كسانى باشما در اين خانه رفت و آمد داشتند كه الان عمر آنان به پايان رسيده است؟ مُيسّر جواب داد ابوالخطاب و اصحاب و يارانش».

سدير مىگويد كه تا اينجا امام در حالتى راحت تكيه كرده بودند و به حرفهاى ميسر گوش مىدادند ولى وقتى نام ابوالخطاب را شنيدند بر روى پاهاى خود نشستند و انگشتان خود را به طرف آسمان بلندكردند و فرمودند: «علي بن ابى الخطاب لعنة الله و ملائكته و الناس اجمعين! فاشهد بالله انه كافر فاسق مشرك! و انه يحشر مع فرعون في اشد العذاب غدواً وعشياً»

على ابن ابى الخطاب! لعنت خدا و ملائكه و تمام مردمان بر او باد. خدا را گواه مىگيرم كه او كافر فاسق و مشرك است و با فرعون در شديدترين عذابهاى صبحگاهى و شامگاهى محشور خواهد گرديد.

حتى در روايتى امام جعفر صادق(عليه السلام) فرمودند:

«من قال باننا انبياء فعليه لعنة الله و من شك فى ذلك فعليه لعنة الله» هركسى كه بگويد ما پيامبريم لعنت خدا بر او باد و حتى هر كه در نبوت ما نيز شك كند از ر

حمت الهى بدور باد.

اينگونه برخوردهاى سخت و غضبناك امام جعفر صادق(عليه السلام) با يكى از عناصر غالى بيانگر حساسيت و هدايتگرى امام جعفر صادق(عليه السلام)نسبت به حفظ معيارهاى ارزشى و اعتقادى جامعه است كه حتى جايگاه او را با پليدترين و سرسختترين دشمنان خدا يعنى فرعون معرفى مىنمايد.

زيرا با پديد آمدن اينگونه ناهنجارى هاى فكرى و اجتماعى ، زمينه رشد و توسعه و اباحيگرى با برچسب دين و شريعت فراهم مىآيد و معيارهاى ارزشى دينى جاى خود را به اعتقادات نامشروع و بى محتوا با ظاهرى دينى عوض مىكند و متاسفانه اين انحراف مىتواند تا جايى پيشرفت كند كه در مكتب غُلات محبت و معرفت امام را جايگزين تمام احكام معرفى نمايد. لذا در يكى از بياناتى كه به امام جعفر صادق(عليه السلام) نسبت دادهاند و مرحوم مجلسى آنرا بشدت رد مىنمايد آن است آن حضرت فرموده است:

«معرفة الامام تكفي منالصوم والصلاة»

شناخت امام از نماز و روزه كفايت مىكند.

و يا اينكه صاحب المقالات والفرق مىگويد:

«... كان حمزة بن عمارة نكح ابنته و احلّ جميعالمحارم و كان يقول من عرف الامام فليصنع ماشاء فلا اثم عليه».

حمزه بن عماره با دختر خودش ازدواج كرد و تمام حرامها را حلال نمود و مىگفت كه هر كه امام را بشناسد هركارى كه مىخواهد انجام دهد و هيچ گناهى بر او نيست.

ياگروهى از پيروان ابوالخطاب مىگويندكه بر اساس آيه «يريدالله ان يخفف عنكم»

توسط ابوالخطاب از گناهان ما كاسته و زنجيرهاى گران و بارهاى سنگين نماز و روزه و حج را از ما برداشتهاند. پس هر كه پيغمبر و فرستاده خداوند و امام را بشناسند، هركارى كه بخواهد مىتواند انجام دهد!

لذا امام صادق (عليه السلام) افزون بر اينكه ياران خود را از گرايش به اين تفكر باز مىدارد نسبت به جوانان اعلام خطر مىكند در روايتى كه از آن حضرت نقل شده است مىفرمايد:

«احذروا على شبابكمالغلاة لا يفسدوهم فان الغلاة شرّ خلقالله يصغّرون عظمة الله و يدعون الربوبية لعباد الله. ثم قال الينا يرجع الغالي فلا نقبله و بنا يلحق المقصر فنقبله فقيل له كيف ذلك يابن رسول الله قال لان الغالي قد اعتاد ترك الصلاة والزكوة والصيام والحج فلا يقدر على ترك عادته على الرجوع الى طاعة الله و ان المقصر اذا عرف فاطاع»

جوانانتان را از غُلات برحذر داريد كه آنان را فاسد نكنند. زيرا غُلات بدترين مخلوقات خدايند. چرا كه عظمت الهى را كوچك شمرده و براى بندگان خدا ادعاى ربوبيت مىكنند. سپس فرمودند غالى به سوى ما مىآيد ولى او را نمى پذيريم و قبول نمىكنيم ولى مقصر به ما مىپيوند او را مىپذيريم. سؤال شد چگونه اى فرزند رسول خدا فرمود: چون غالى به ترك نماز وروزه و زكات و حج عادت كرده است و قادر به ترك عادت خود نيست و به راحتى نمىتواند به پيروى حضرت حق تن دردهد ولى مقصر زمانى كه حق را شناخت بدان عمل مىنمايد.

در اين فرمايش محورهاى مهم اعتقادى غُلات و دليل طرد و فسق و شرك آنان از طرف امام صادق(عليه السلام) به وضوح روشن گرديده است كه مىتوان از جمله آنها:

1. كوچك شمردن عظمت خداوند

2. ادعاى ربوبيت مخلوق

3. گرايش به اباحيگرى

4. جمود در انديشه و فكر نام برد.

به هر صورت گرايش به اباحيگرى يكى ازاصول مشترك و رايج بين فرق مختلف غُلات بوده است و لذا مرحوم صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه قضيه اى نقل مىكند كه از آن اينچنين استفاده مىشودكه چنانچه متهم به غُلُوّى را در حال عبادت مىديدند ، از او رفع اتهام مىشد و او بوسيله التزام به عبادت و تعبد از زمره غُلات خارج به حساب مىآمد.

شرايط پذيرش روايات از ديدگاه امام صادق(عليه السلام)

غاليان در زمانهاى مختلف مثل ساير دشمنان اسلام و اهل بيت (عليهم السلام)براى پيشبرد اهداف و افكار انحرافى خود ، برخى از اوقات مجبور مىشدند كه با بهره گيرى از نام مقدس ائمه اطهار(عليهم السلام) افكار پليد خود را بعنوان فرمايشات ائمه اطهار جهت جذب بيشتر، مطرح نمايند و لذا همانگونه كه گفته شد حتى گاهى معرفت ومحبت را كافى از نماز و روزه و حج معرفىكردند و آنان چون مىدانستند كه خود هيچ جايگاهى در ميان مردم ندارند و كلمات ائمه اطهار(عليهم السلام) بعنوان فصلالخطاب در ميان مردم ، سخن اول را مىگويد از اين اعتقاد پاك مردمى سوء استفاده كرده و بدينوسيله منويات شوم خود را جامعه عمل مىپوشاندند.

امام جعفر صادق(عليه السلام) مىفرمايند:

«انا اهل البيت صادقون لا نخلوا من كذاّب يكذب علينا فيسقط بكذبه صدقنا عند الناس ... ثم ذكرالسرّى و معمّراً و بشّارالشعيرى و صايد النهدى فقال لعنهم الله انا لا نخلوا من كذاب كفانا الله مؤونة كل كذاب و اذاقهم الله الحديد»

ما اهل بيت راستگويانى هستيم كه همواره دروغگويانى بر ما دروغ مىبندند تا با دروغ خود ، صداقت و راستگويى ما را نزد مردم از بين ببرند سپس از (افرادى همچون) سرّى و معمر و بشارالشعيرى و صايد النهدى نام بردند و فرمودندكه خداوند لعنت كند آنانرا ، همواره كذابى با ما معاصر بوده است. خداوند كفايت كند ما را از شرّ دروغگويان و بر آنان گرمى آهن ـ جهنم ـ را بچشاند.

بر همين اساس امام جعفر صادق(عليهم السلام) معيارهائى راجهت حفظ و صيانت سُنت رسول خدا و فرمايشات ائمه اطهار از دست اين دروغگويان حديث ساز در اختيار تشنگان حقيقت قرار داده است تا بدينوسيله بتوانند ميراث گرانبهاى ائمه اطهار را از دست اينگونه حوادث انحرافى محافظت نمايد.

هشام بن حكم نقل كرده است كه از امام جعفر صادق(عليهم السلام) شنيدم كه مىفرمود:

« لا تقبلو علينا خلافالقرآن ...»

هيچ كلامى را از قول ما نپذيريد مگر اينكه موافق قرآن باشد و به همراه آن دليل و شاهدى از احاديث قبلى ما باشد. زيرا مغيرهبنسعيد (كه خدا او را لعنت كند) در كتابهاى اصحاب پدرم ، احاديث زيادى را مخلوط كرده است كه پدرم آن احاديث را نفرموده است. بنابراين از خدا بترسيد و آنچه را كه مخالف سخن خدا و سُنت پيامبر است را نپذيريد.

يونس بن عبدالرحمن مىگويد به عراق آمده و به خدمت برخى از اصحاب امام محمد باقر(عليه السلام) و جمع زيادى از اصحاب امام جعفر صادق(عليه السلام)رسيدم و از كتابها و نوشته ها و صحبتهاى آنان استفاده كردم سپس به خدمت امام رض(عليه السلام) رسيدم آن حضرت برخى از احاديثى كه نوشته بودم را منكر شدند و فرمودند: ابالخطاب بر امام صادق(عليه السلام)دروغهاى زيادى نسبت داده است همچنين پيروان ابالخطاب اين كار را مىكردند وآنان همچنان برخى ازاحاديث مجعول رادر ميان روايات امامجعفرصادق(عليه السلام) وارد مىكنند (خدا لعنت كند آنان را) بعد فرمودند:

لا تقبلوا علينا خلافالقرآن فانا ان تحدّثنا ، حدثنا بموافقة القرآن و موافقة السنة انا نحدث عن الله و رسوله و لا نقول قال فلان وفلان فيتناقض كلامنا ان كلام آخرنا مثل كلام اولنا و كلام اولنا مصداق كلام آخرنا فاذا اتاكم من يحدثكم بخلاف ذلك فردوا عليه و قولوا له انت اعلم و ما جئت به فان مع كل قول منا حقيقة و عليه نوراً فما لا حقيقة معه و لا نور عليه فذلك من قول الشيطان.

از ميان كلمات ما آنچه كه خلاف قرآن است آنرا نپذيريد زيرا ما اگر كلامى مىگوئيم ، كلام ما موافق قرآن و سنت (پيامبر(صلّي الله عليه وآله) ) است ما همواره از خدا و رسولش حرف مىزنيم و هيچگاه گفتارهاى ديگر را نمىگوئيم كه باعث تناقض در كلمات شود. سخنان آخرين ما مثل سخنان اول ماست (يعنى گفتارهاى همه ما ائمه، يكسان و يكنواخت است) و اگر كسى چيزى گفت كه مخالف آن بود آنرا به خود او برگردانيد و به او بگوئيد كه تو خود بهتر مىدانى كه چه آوردهاى! همانا با هر گفتارى از كلمات ما حقيقتى است و برآن نورانيتى (خاص) پس آنچه را كه هيچ حقيقت و نورى ندارد ، آن از كلمات شيطان است.

از اين فرمايشات امام جعفر صادق(عليه السلام) بخوبى روشن مىگردد كه معيارهاى پذيرش كلمات ائمه اطهار(عليهم السلام) چه چيزهايى مىباشد و از چه راههائى مىتوان كلمات نورانى آنها را مورد شناسائى قرار داد.

البته پر واضح است كه اين معيارها، با اصالتهائى كه دارد هيچگونه شكى را در پذيرش كلمات نورانى ائمه اطهار(عليهم السلام) نمىگذارد و قوت متن اينگونه روايات و اتقان آن بهترين راه براى مبارزه با روايات مجعولى است كه غُلات براى نيل به اهداف شوم خود آنها را نقل مىنمايد.

نمونه هايى از برخوردهاى امام جعفر صادق(عليه السلام) با مظاهر غُلُو

اسحاق بن عمار ساباطى نقل مىكند كه شنيدم از امام جعفر صادق(عليه السلام)كه به بشّار الشعيرى مىفرمودند:

« اخرج عني! لعنك الله ! لا والله لا يظلنّي و اياك سقف بيت ابداً »

از پيش من برو خداوند تو را لعنت كند! نه بخدا ، من و تو زير سايه يك سقف جمع نخواهيم شد. وقتى كه او از پيش امام رفت حضرت فرمودند:

« ويله الا قال بما قالت اليهود؟! الا قال بما قالت النصارى؟! الا قال بما قالت المجوس؟! ... والله ما صغّرالله تصغير هذا الفاجر احد! انه شيطان ليغوي اصحابي و شيعتي فاحذروه و ليبلغ الشاهد الغائب »

واى بر او مگر نه اين است كه او همان چيزى را مىگويد كه يهوديان و نصرانيان و بُت پرستان مىگويند بخدا قسم هيچ كسى خدا را مثل اين فاسق و گنهكار كوچك نشمرده است او شيطان است كه براى گمراهى اصحاب و شيعيان من تلاش مىكند از او دورى كنيد و كلامم را حاضران به غايبان برسانند.

از امام جعفر صادق(عليهم السلام) رسيده است كه حضرت فرمودند:

« لعنالله الغلاة المفوّضة فانهّم صغّروا عصيانالله و كفروا به واشركوا و ضلّوا و اضلّوا ضرراً من اقامة الفرائض و اداء الحقوق»

خداوند لعنت كند غُلات و مفوضه را ، آنها عصيان و نافرمانى خداوند را كوچك شمردند و به او كافر شدند و شرك به خدا ورزيدند و گمراه شدند و گمراه كننده مردمان و نسبت به اقامه واجبات و اداء حقوق كاستى و بى مبالات بودند.

امام جعفر صادق(عليهم السلام) فرمودند:

« لعنالله المغيرة بن سعيد انه كان يكذب على ابى فأذاقه الله حرّالحديد، لعن الله من قال فينا ما لا نقوله في انفسنا و لعن الله من ازالنا عن العبودية لله الذى خلقنا و اليه معادنا و بيده نواصينا»

خداوند لعنت كند مغيرة بن سعيد را او بر پدرم دروغ مىبست و خداوند بر او گرمى آتش را چشانيد. خداوند لعنت كندهركسى را كه كلامى رامى گويد كه ما آنرا نمىگوئيم و از رحمت خداوند به دور باد كسى كه ما را از عبوديت و بندگى خداوندى كه ما را خلق كرده است و بازگشت ما به او و جان ما در دست اوست محروم و زائل مىنمايد و ما رابه جاى خداوند معرفىكند اينها نمونه هائى كوچك از برخوردهاى جدى امام صادق(عليه السلام)با اين گروه منحرف مىباشد كه از ديدگاه آن حضرت مطرح گرديد و ما اميدواريم كه بتوانيم با الهام از فرمايشات گهربار اين بزرگان ، دين خدا را از ديدگاه آنان بشناسيم همانگونه كه امام هادى(عليه السلام) در دعاى جامعه كبيره فرموده است:

«من ارادالله بدأ بكم و من وحّده قبل عنكم و من قصده توجه بكم»

انشاءالله

/ 1