سخن چينى درباره امام(عليه السلام) - سیره و سخن پیشوایان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سیره و سخن پیشوایان - نسخه متنی

سید رضا صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن چينى درباره امام(عليه السلام)

پارهاى از فعّاليّتهاى امام كاظم(عليه السلام) به وسيله سخن چينان به هارونالرّشيد مىرسيد و اين امر، كينه و خشم او را برمىانگيخت.

يك بار به او خبر دادند كه از سراسر جهان اسلام، اموالى هنگفت نزد امام موسى بن جعفر(عليه السلام) جمعآورى مىگردد و از شرق و غرب براى او حمل مىشود و او را چندين بيتالمال است.

هارون به دستگيرى امام(عليه السلام) و زندانى كردن او فرمان داد، يحيى برمكى آگاه شد كه امام(عليه السلام) در پى كار خلافت براى خويش افتاده است و به پايگاههاى خود در همه نقاط كشور اسلامى نامه مىنويسد و آنان را به سوى خويش دعوت مىكند و از مردم مىخواهد كه بر ضدّ حكومت قيام كنند، يحيى به هارون خبر داد و او را عليه امام(عليه السلام) تحريك كرد.

هارون امام را به زندان افكند و از شيعيانش جدا ساخت و امام(عليه السلام) روزگارى دراز، شايد حدود چهارده سال، در زندان هارون گذراند.

امام(عليه السلام) در زندان نامهاى به هارون فرستاد و در آن نامه نفرت و خشم خود را به او ابراز فرمود، متن نامه چنين است:«هرگز بر من روزى پربلا نمىگذرد، كه بر تو روزى شاد سپرى مىگردد، ما همه در روزى كه پايان ندارد مورد حساب قرار مىگيريم و آنجاست كه مردم فاسد زيان خواهند ديد.»امام كاظم(عليه السلام) در زندان، شكنجهها و رنجهاى فراوان را تحمّل كرد، دست و پاى مباركش را به زنجير مىبستند و آزارهاى كشنده بر او روا مىداشتند.

سرانجام زهرى كشنده به او خوراندند و مظلومانه او را به شهادت رساندند.

صفات برجسته امام كاظم(عليه السلام)

حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيهترين، سخىترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مىگذشت نمازهاى نافله را به جا مىآورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مىداد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مىرسيد، بعد از نماز شروع به دعا مىكرد و از ترس خدا آن چنان گريه مىكرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مىشد و هر گاه قرآن مىخواند مردم پيرامونش جمع مىشدند و از صداى خوش او لذّت مىبردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مىشد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مىآزرد و على(عليه السلام) را دشنام مىداد.

برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه ده تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود.

روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است.

حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار.

فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم.

امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود.

امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست.

آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت.

امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.

وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مىداند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى.

او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت.

امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مىكند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.

/ 135