خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا - اسرار فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار فدک - نسخه متنی

محمد باقر انصاری، سید حسین رجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مطلب دقيق ديگر بيان سابقه ى حال مسلمينى است كه براى خود ادعايى داشتند و در فكرهاى تازه اى بودند. حضرت با تشريح سابقه ى نكبت بار فرهنگى و فقر و گرسنگى گذشته ى آنان، بخوبى متوجه شان كردند كه هر نعمتى دارند همه به بركت پيامبر صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين عليه السلام است، و اگر آن دو بزرگوار و فداكارى هايشان نبود اكنون سفره ى آماده اى براى مردم گسترده نبود تا اينچنين افكارى در سر بپرورانند.

ابهّت فاطمى در مقابل ذلت نفاق

سيطره ى ابهّت فاطمه عليهاالسلام در آن مجلس، بعنوان مقام عصمت و دختر وحى، و سخنان بلندى كه از لسان آنحضرت ادا مى شد، دهان ياوه گويان را به كلى قفل كرده بود. از سوى ديگر منظره اى كه از آن عزيز پيامبر صلى الله عليه و آله در ذهنها مجسم شد و ديدند كه ياراى راه رفتن ندارد و آه از دل پر درد برمى آورد، چنان مردم را منقلب كرده بود كه همه اشك مى ريختند و مجال سخن براى آنحضرت نبود. يك آه فاطمه عليهاالسلام كافى بود تا مجلس دگرگون شود، و اين برندگى آه، دل دشمن غاصب را مى لرزانيد.

توبيخ و عتاب مردم از سوى حضرت زهرا عليهاالسلام نيز حالت عجيبى را حاكم كرده بود. در حاليكه ابوبكر در غصب فدك اجماع مردم را سند خود قرار مى داد، حضرت خطاب به مسلمانان و در حضورشان، آنان را روى آورندگان به باطل معرفى مى كرد و مى فرمود: «چرا به جنگ اين امامان كفر برنمى خيزيد»؟

نهيب فاطمه

اگر چه نهيب فاطمه عليهاالسلام در آن مردم اثر نكرد و نخواستند بفهمند كه سپاس آنهمه فداكارى، سوزاندن خانه و كاشانه ى پيامبر صلى الله عليه و آله پس از رحلت او نبود و دخترش را آزردن و مجروح كردن قدردانى از زحمات آنحضرت نبود، ولى... و لى نسلهاى روشنى بودند و هستند كه با قلبى حقيقت جو مى آيند و با شنيدن سخنان فاطمه عليهاالسلام لعنت و نفرت خود را از چنين بى انصافى مردم ابراز مى كنند و با ترسيمى از محاكمه ى دشمن بدست فاطمه عليهاالسلام اهميت آنرا درك مى كنند و انزجار خود را از غاصب حق گُلِ وجود اعلام مى نمايند.

خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا

ترسيم خلاصه اى از خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام و آنچه همراه و بعد از آن اتفاق افتاده بعنوان يك مجموعه ى واحد مى تواند آمادگى قبلى براى مطالعه ى دقيق متن آن را فراهم آورد و بخاطر سپردن اجمالى از واقعه تأثير بسزايى از تحليل و فهم آن خواهد داشت. در اين بخش ضمن تلخيص مطالب، يك دوره كامل از خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام و ماجراهاى مقارن آن در 27 قسمت تقديم شده است.

1. حمد و ثنا و توحيد: ابتدا حمد و ثنايى بلند نسبت به ساحت قدس پروردگار بر زبان جارى فرمودند كه در حال مصيبت حضرت حاكى از رضا به مقدرات پروردگار بود. سپس صفات حى متعال و اسرارى از خلقت ما سوى اللَّه و علت تكليف انسانها را بيان كردند.

2. ترسيمى از رسالت محمدى: در مرحله ى بعد رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح نمودند و ضمن بيان حال جهل و بت پرستى مردم هنگام بعثت حضرت، و حكمت بزرگى كه در رسالت آنحضرت بود، و اقدام مهمى كه بدست آنحضرت صورت گرفت، ترسيم كاملى از شخصيت آنحضرت نشان دادند، تا آنجا كه مطلب را به رحلت حضرتش رساندند.

3. وظيفه ى مهم مسلمانان: بعنوان مقدمه اى بر مطلب اصلى، ابتدا خطاب به مسلمانان يادآور شدند كه بعنوان اولين مسلمانان حاملان پيام نبوت در سايه ى امامت به امتها و نسلهاى آينده اند.

4. قرآن و عترت: يادآور شدند كه ما اهل بيت يادگارى از پيامبريم كه در ميان شما به وديعه گذارده شده ايم. همچنين مطالب مفصلى در توصيف قرآن و معارف آن ذكر نمودند و براى شناخت كامل قرآن اشاره كردند كه كتاب خداوند نزد ما و با ما است.

5. اسرار احكام الهى و معرفى وسيله در بارگاه خداوند: بعد از آن بعنوان مقام عصمت كبرى، اسرارى از احكام فردى و اجتماعى اسلام را مطرح كردند و سفارش به تقوى نمودند. با بيان اين مطالب گويا مى خواستند بگويند اگر دستورات الهى آن اثرات و نتايج را نداشته باشد نتيجه ى حقيقى از آن گرفته نشده است.

در نهايت اين قسمت از سخن تصريح كردند كه اهل آسمان و زمين وسيله و واسطه اى براى اتصال با درگاه خداوندى مى جويند، و آن وسيله ما اهل بيت هستيم. ما خالصان بارگاه الهى و محل قدس او و وارثان انبياء عليهم السلام هستيم.

6. معرفى خود: براى ورود به مطلب اصلى ابتدا خود را معرفى نموده فرمودند:

«اى مردم بدانيد من فاطمه ام و پدرم محمد است و افتخار پدرى پيامبر را احدى جز من ندارد و با توجه به اين معرفى، گوش خود را باز كنيد و ببينيد چه مى گويم». با در نظر گرفتن اينكه همه ى مخاطبان، حضرت را مى شناختند اين كلام بدان معنى بود كه اى مردم طورى رفتار مى كنيد كه گويا مرا نمى شناسيد. از خواب غفلت بيدار شويد كه من همان فاطمه ام كه پيامبر صلى الله عليه و آله درباره ى من آن سفارشات را مى فرمود.

سپس زحمات پيامبر صلى الله عليه و آله را يادآور شدند كه چگونه پرده هاى ظلمت و جهل را يكى پس از ديگرى كنار زد و صبح روشن اسلام را جلوه گر ساخت، و سابقه ى مردم را قبل از اسلام متذكر شدند و اينكه از چه شرايط جهل و فقرى به چه حالى رسيده اند.

7. زحمات اميرالمؤمنين عليه السلام در تبليغ اسلام: مسير طبيعى سخن در اينجا منعطف به زحمات طاقت فرساى اميرالمؤمنين عليه السلام در ابلاغ و حفظ رسالت محمدى شد و دلسوزى حقيقى آنحضرت و فداكارى تمام عيار او براى دين خدا در زمانى كه مردم در چنان افكارى نبودند مطرح شد و حضرت به ذكر اصول مطالب اكتفا كردند.

8. عقبگرد مردم به كمك منافقين و شيطان: براى آنكه حضرت مطلب اصلى را شروع كنند عقبگرد سريع مردم در فاصله ى چند روز از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله را مطرح كردند، و با بيان فصيح و بكار بردن كنايات ابلغ از تصريح، ضماير و ظواهر مردم را به احسن وجه بيان كردند. ابتدا ريشه ى اصلى را كه نفاق و دوروئى و اسلام لسانى در اكثر مردم بود مطرح كردند، و سپس كمك آنرا كه شيطان و فرصت طلبى او از آمادگى روحى مردم است بيان كردند.

9. سقوط در فتنه به بهانه هاى واهى: سپس حضرت زهرا عليهاالسلام تعجب خود را از چنين سرعتى در ارتداد و پشت پا زدن به دين كه هنوز پيامبرشان دفن نشده بود، و نيز از آوردن بهانه هاى بيجا براى عمل خود كه جلوگيرى از فتنه بود اعلام كردند و فرمودند: «شما به بهانه ى فرار از فتنه اين اقدامات را انجام داديد در حاليكه خود اين كارها ايجاد فتنه بود.

عجيب تر از آن را چنين بيان كردند كه نه تنها دين خدا را كنار گذارديد و قرآن و دستورات پيامبر صلى الله عليه و آله را ناديده گرفتيد، بلكه بدست خود عمداً آتش بپا كرديد و سعى در خاموش كردن نور خدا نموديد و ما را وادار به صبر كرديد، همچون كسى كه بر بريدن چاقو و فرو رفتن نيزه در بدنش صبر كند»!

10. توبيخ غاصبين فدك: اكنون وقت آن بود كه مسئله ى فدك مطرح شود. از آنجا كه خطابه ى حضرت زهرا عليهاالسلام در حالى ايراد مى شد كه حضرت هر گونه اقدام ممكن را در باز پس گرفتن فدك به انجام رسانيده بودند و غاصبين هيچگونه عكس العمل مثبتى نشان نداده بودند و تمام سخن بر سر ارث بودن فدك و عدم ارث انبيا متمركز شده بود، لذا حضرت بدون مطرح كردن اعطايى بودن فدك و ساير مراحل ملكيت خود نسبت به آن از قبيل شهود و عصمت خود و غيره، فقط مسئله ى ارث را مطرح كردند و چند ضربه ى اعتقادى قوى به سكوت مردم و عمل غاصبين وارد كردند و چنين فرمودند:

«آيا با اين كار در پى احكام زمان جاهليت و كنار گذاردن رسمى اسلام هستيد؟! اى مسلمانان، آيا بايد ارث پدرم از من گرفته شود؟ اى پسر ابوقحافه آيا در قرآن است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم؟ اين افترا است و جرأت بر پروردگار و عهدشكنى با پيامبر و كنار گذاردن قرآن است».

11. استدلالهاى قرآنى درباره ى فدك: حضرت استدلال بر مسئله ى ارث را بصورت تمام عيار با استناد به قرآن و خواندن آيات ارث در حضور مهاجر وانصار چنين بيان فرمودند: «خداوند درباره ى انبياء در قرآن ارث را مطرح كرده است و آيات ارث درباره ى عموم مردم نيز در قرآن صريح است. به چه دليل من كه فاطمه دختر پيامبرتان هستم بايد از اين اصول كلى قرآن درباره ى ارث مستثنى باشم؟ آيا نسبت من و پدرم را انكار مى كنيد؟! يا آيات قرآن مخصوص شماست و درباره ى پيامبر جارى نيست؟! يا من و پدرم دو مذهب جداگانه داشته ايم و لذا نمى توانيم از يكديگر ارث ببريم؟! يا شما عموم و خصوص قرآن را بهتر از پدر من و پسر عمويم (على عليه السلام) مى دانيد؟! اكنون كه حق را ناديده مى گيريد، سخن ما بماند تا روز قيامت خداوند بين ما حكم كند و پيامبر صلى الله عليه و آله به مخاصمه ى شما برخيزد».

12. شكايت به پيامبر صلى الله عليه و آله: در اينجا حضرت خطاب خود را متوجه قبر مطهر پيامبر صلى الله عليه و آله نمودند، و اشعارى خواندند كه متضمن شكايت و تعجب از اقدامات مردمى بود كه چشم پيامبرشان را دور ديده اند و آنچه در حضور او نمى كردند بدون پروايى انجام مى دهند. حضرت در اين كلمات از حضور در چنان وضعى آرزوى مرگ كردند.

13. نصرت طلبى از انصار: سپس خطاب خود را متوجه انصار نمودند و با ذكر سوابق يارى آنان نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله تعجب شديد خود را از بى تفاوتى آنان درباره ى دختر پيامبرشان با آن سفارشات حضرت اظهار كردند و فرمودند: «چه زود اين بى توجهى ظاهر شد و اين در حالى است كه به راحتى مى توانيد از من دفاع كنيد و قدرت آن را هم داريد. آيا رحلت پيامبر را مهم تلقى نمى كنيد؟ مصيبت بزرگ آن است كه با رفتن او حرمتش شكسته شود».

14. خطاب به انصار و توبيخ آنان: سپس مسئله ى ارث را بار ديگر با انصار مطرح كردند و با كلمه ى تشجيع فرمودند:

«ايهاً بنى قيله، آيا شما ببينيد و بشنويد و ارث مرا ببرند؟ حتى نزد شما آمدم و يارى خواستم باز هم جواب نداديد؟ شما سوابق عالى در دفاع از ما داشتيد و دستورات ما را به خوبى عمل مى كرديد. چطور شده كه يكباره روى ترس نشان داده ايد»؟ در اينجا حضرت ضمن توبيخ آنان بخاطر سكوت در مقابل غاصبين فرمودند: «با سردمداران كفر به جنگ برخيزيد كه اينان ايمان ندارند، شايد از اين طريق از كار خود دست بردارند. چرا با كسانى كه پيمان خود را شكسته اند جنگ نمى كنيد»؟

15. كوتاهى عمدى مردم: حضرت براى آنكه اتمام حجت كامل باشد دو جهت را اشاره فرمودند:

يكى اينكه: «پيداست شما دين را كنار گذاشته ايد و آن كسى كه مقدم بود دور كرده ايد. بدانيد كه اگر شما و همه ى مردم عالم كافر شوند به خداوند ضررى نمى رسانند و خدا از همه مستغنى است، و در اين باره مى توانيد حال امتهاى گذشته را ببينيد».

دوم اينكه: «با علم به خوار كردن و مكر و حيله شما اين سخنان را گفتم با اين هدف كه از يك سو سخن دل را براى آنان كه واقعيت را نمى دانند گفته باشم و از سوى ديگر اتمام حجت كرده باشم. اكنون كه عار دنيا و غضب پروردگار و آتش دائمى را برخود خريده ايد، هر چه مى خواهيد انجام دهيد. ولى بدانيد كه خداوند شاهد است و عاقبت ظالمين معلوم است. من هم دختر همان پيامبرى هستم كه شما را از آتش جهنم مى ترسانيد و بدانيد كه نتيجه ى هر ذره اى از اعمالتان را خواهيد ديد».

16. سوء استفاده ى ابوبكر از سكوت مردم: وقتى كلام حضرت به اينجا رسيد و تأثير شديدى بر مردم گذارد، ابوبكر با مطرح كردن مطالبى كه بيشتر براى آرام كردن عواطف مردم بود در صدد جواب برآمد و با تصديق حضرت در مطالب ذكر شده اين مسئله را مطرح كرد:

«پدرت نسبت به مؤمنين مهربان بود، و او مقام پدرى تو را داشت و برادر پسر عمويت (على عليه السلام) بود و شما راهنماى ما به بهشت هستيد و در كمال و صداقت تو نيز سخنى نيست. ولى من به خاطر گفته ى پيامبر كه «پيامبران ارث نمى گذارند» فدك را گرفته و در راه اسلحه و سپاه مسلمين مصرف مى كنم تا با كفار جنگ كنند، و اين كار را با اتفاق نظر مسلمين انجام داده ام. اموال شخصى من در اختيار توست و ما هم در اموال تو دخالتى نداريم».

17. جوابهاى دندان شكن درباره ى حديث جعلى: حضرت زهرا عليهاالسلام با توجه به نيرنگهاى بكار رفته در سخن ابوبكر به مقابله آمده فرمودند:

«پدرم پيامبر، هيچگاه با قرآن مخالفت نمى كند. همگى بر مكر و حيله اجتماع كرده ايد كه در زمان حيات آنحضرت هم نظايرش را داشتيد». در اينجا بار ديگر موارد ارث انبيا عليهم السلام و نيز آيات ارث را از قرآن تلاوت كردند و صراحت آن آيات را بيان كردند و تصريح كردند كه اين سخنان همه حيله گرى هاى بيجا براى زير پا گذاردن حق است.

چرا كه اگر منظور اين است كه خود نبوت قابل ارث بردن نيست، اينكه از واضحات است و غير از نبوت همه چيز از انبيا قابل ارث است. و اگر در مقابل آيات صريح ارث، خداوند در جائى «فاطمه دختر محمد» را استثنا كرده مرا هم بدان راهنمايى كنيد تا قانع شوم!

18. عقب نشينى ابوبكر از حديث جعلى: ابوبكر كه با سخنان حضرت زهرا عليهاالسلام از مطرح كردن حديث جعلى خود پشيمان شده بود و ارزشى براى آن نمى ديد، آخرين راه را آن دانست كه مسئله را بر عهده ى مسلمين بگذارد و ادعا كرد كه اصلاً دستور اين اقدام از سوى مسلمين به من ابلاغ شد و من با توافق و اتفاق آنان دست به چنين كارى زدم و همه ى مسلمين هم بر اين مطلب شاهدند.

19. توبيخ به ظاهر مسلمانان: حضرت زهرا عليهاالسلام كه منتظر همين اقرار از ابوبكر و سكوت مردم بعنوان تصديق سخن او بود، خطاب را متوجه مسلمين نمود و آنان را شديداً مورد عتاب قرار داد كه چگونه به سرعت بسوى باطل مى روند و كار قبيح را ناديده مى گيرند. از آينده ى وحشتناك آن به مردم خبر دادند و اينكه خداوند نتيجه اين اعمال را در همين دنيا بصورتى كه مردم انتظار نداشته باشند خواهد داد. و با اين سخن كلام حضرت در مسجد پايان يافت.

20. گريه ى مردم: تأثير خطبه ى حضرت چنان عجيب بود كه زن و مرد به گريه در آمدند و مدينه به لرزه در آمد و صداها بلند شد و اين تأثير ابوبكر و عمر را به جستجو براى راههاى مقابله با مردم وادار كرد.

21. نقشه هاى جديد غاصبين: ابوبكر و عمر در جلسه اى كه تشكيل دادند يكديگر را در اشتباه نقشه هاى خود ملامت كردند. سپس به اين نتيجه رسيدند كه گذشته ها را بايد فراموش كرد و فكر امروز و فردا را نمود كه چگونه به راه خود ادامه دهيم.

22. تهديد مردم از سوى ابوبكر: بار ديگر مردم براى اجتماع در مسجد دعوت شدند و ابوبكر ضمن سخنانى مردم را تهديد كرد كه چرا در پى هر سخنى و صاحب سخنى مى رويد و بدان توجه مى كنيد.

بعد متعرض اميرالمؤمنين عليه السلام شد و سخنان ناروايى درباره ى آنحضرت بر زبان راند و صريحاً گفت: «چرا زنان را براى احقاق حق مى فرستيد»؟! در نهايت بار ديگر تهديد كرد كه اگر كسى متعرض اين مسائل شود مورد عقاب قرار خواهد گرفت و هر كه سكوت كند در امان است.

23. توبيخ مردم از سوى ام سلمه: ام سلمه كه از حجره ى خود شاهد سخنان ابوبكر بود، چند سخن مؤثر بر زبان آورد كه حقاً در خور تحسين بود. او با تعجب از اينكه به مثل فاطمه چنين سخنانى گفته مى شود در حالى كه در دامان انبيا بزرگ شده، گفت: «چگونه مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ارث را بر فاطمه حرام كرده ولى به او نگفته است؟ يا پيامبر صلى الله عليه و آله به او آموخته ولى او عمداً مخالفت كرده ارث را طلب مى كند؟! پيامبر صلى الله عليه و آله اين برخورد شما را مى بيند و بزودى خواهيد دانست».

نتيجه ى سخنان ام سلمه آن شد كه در آن سال سهم ام سلمه را از بيت المال قطع كردند.

24. غدير خم آخرين اتمام حجت: حضرت زهرا عليهاالسلام برخاستند و بسوى خانه كه در فاصله ى چند قدمى بود حركت كردند. شخصى به نام رافع در بين راه به حضرت عرض كرد: «اگر على بن ابى طالب قبل از بيعت ابوبكر مردم را متوجه مى كرد ما جز او را قبول نمى كرديم»!! پيدا بود كه اين سخن ساختگى و بعنوان سوژه دادن بدست مردم بود. لذا حضرت با غضب به او فرمود: «دور شو كه خداوند بعد از غدير خم براى احدى عذرى و دليلى باقى نگذاشته است»!

25. خطاب به اميرالمؤمنين عليه السلام: سپس حضرت به منزل بازگشتند در حاليكه اميرالمؤمنين عليه السلام منتظر آنحضرت بودند. وقتى وارد خانه شدند رو به اميرالمؤمنين عليه السلام مطالبى فرمودند كه نوعى درد دل و اظهار غصه براى آرامش بود، چه آنكه صاحب اين مصيبت هر دو بودند. لذا ضمن چند جمله اين مطلب را رساند كه چطور چنين دست خود را بسته اى و اين پسر ابوقحافه حق مرا غصب مى كند؟ مى بينى كه چگونه به مخاصمه با من برخاسته و با من به تندى سخن مى گويد؟ مهاجرين و انصار هم بى تفاوتى نشان مى دهند و همگى حق فاطمه را ناديده گرفته اند.

چرا بايد دختر پيامبر با سينه اى پر از غضب براى مردم سخن بگويد و باز بدون نتيجه به خانه باز گردد؟ تو نيز در شرائطى هستى كه نمى توانى از من دفاع كنى و بالاخره از هيچ راهى نمى توانم به حق خود دست يابم. اى كاش قبل از چنين روزى مرده بودم. من وظيفه ى خود در حمايت از تو را انجام دادم. پيداست كه اين سخنان در واقع درد دل اميرالمؤمنين عليه السلام بود كه در كلام فاطمه عليهاالسلام بروز مى كرد. و هر دو براى يكديگر سخن از غصه ها مى گفتند.

26. كلام تسلّى بخش اميرالمؤمنين عليه السلام: اميرالمؤمنين عليه السلام براى آرامش فاطمه عليهاالسلام كه در واقع روح على عليه السلام بود به آنحضرت تسلّى داد و آه دل خود را بيان كرد كه من نيز

/ 31