جعل حديث براى غصب فدك - اسرار فدک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسرار فدک - نسخه متنی

محمد باقر انصاری، سید حسین رجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. حديثى جعل كردند تا دستاويزى براى كار خود داشته باشند.

3. عايشه و حفصه دو دختر خود را بعنوان شاهد آماده كردند.

4. در چند مرحله ى ساختگى نشان دادند كه متمايل به بازپس دادن فدك هستند ولى باز عقب نشينى كردند، و رسماً سند دست نوشته ى خود را پاره كردند.

5. پس از نامه ى تهديدآميز اميرالمؤمنين عليه السلام به مشورت نشستند و تصميمات جديدى گرفتند و مردم را تهديد كردند.

6. پس از احتجاج اميرالمؤمنين عليه السلام در مسجد تصميم بر قتل آنحضرت گرفتند و تا مرحله ى اجراى آن هم پيش رفتند.

7. پس از خنثى شدن توطئه ى قتل، ابوبكر سخنان تهديدآميزى نسبت به مردم، و گفته هاى اهانت آميزى نسبت به اميرالمؤمنين عليه السلام بر زبان راند، و در خاتمه با دادن سهميه از بيت المال مردم را به سوى خود جلب كرد.

8. نيرنگ ديگر آن بود كه بعنوان رضايت طلبى نزد حضرت زهرا عليهاالسلام آمدند ولى پشيمان بازگشتند.

9. آخرين نقشه ى آنان شركت در تشييع جنازه ى فاطمه عليهاالسلام و خواندن نماز بر بدن آنحضرت بود، كه با پيش بينى حضرت زهرا عليهاالسلام در اخفاء دفن و قبرش نقشه بكلى خنثى شد.

اين مراحل نُه گانه نشانگر اسرار ديگرى از غصب فدك و گوشه هايى از اين مقاصد شوم است. در اين بخش به بيان مفصل آنها مى پردازيم.

سؤال غاصبين از اميرالمؤمنين قبل از غصب فدك

[مجمع الزوائد: ج 9 ص 39. ]ابوبكر و عمر قبل از اقدام به غصب فدك، براى آنكه كيفيت برخورد خود را تنظيم كنند، ضمن سنجش زمينه ى اجتماعى آن نزد اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و گفتند: درباره ى آنچه از پيامبر باقى مانده چه مى گويى؟ فرمود: ما به پيامبر سزاوارتريم. گفتند: حتى آنچه در خيبر است؟ فرمود: بلى، حتى آنچه در خيبر است. گفتند: حتى آنچه در فدك است؟ فرمود: آرى، حتى آنچه در فدك است.

با شنيدن اين سخنان برآشفتند و گفتند: بخدا قسم چنين كارى نخواهد شد مگر آنكه گردنهاى ما با ارّه قطع شود!! و با اين گفته تصميم جدى خود بر غصب فدك را صراحتاً اعلام داشتند.

جعل حديث براى غصب فدك

يكى از پيش بينى هاى ابوبكر و عمر درباره ى فدك، آماده ساختن مدركى جعلى براى هدف شومشان بود. براى اين منظور از مطرح كردن جنبه هاى معنوى استفاده كردند كه انبيا عليهم السلام درهم و دينارى باقى نمى گذارند و فقط علم و حكمت از خود به يادگار مى گذارند، و نتيجه گرفتند كه هر چيزى از اموال دنيا از پيامبر باقى بماند قابل تملك نيست و صدقه است. اين حديث جعلى بصورت جمله ى «نحن معاشر الانبياء لانورث...» مطرح شد و ظاهر فريبنده اى داشت.

ظاهر فريبنده ى حديث جعلى

اين مفاهيم كه براى پردازش آن وقت زيادى صرف كرده بودند و فكرهاى متعددى براى ساختن آن كمك كرده بودند ظاهر فريبنده اى داشت، چرا كه بوى قداست و پرهيزكارى از آن استشمام مى شد.

البته چون دروغگو حافظه ندارد و حديث جعلى يك حقيقت نيست كه بدان پايبند باشند، در موارد مختلفى كه اين مطلب ساختگى را مطرح كردند براحتى كلماتى كه براى اجراى اهدافشان مؤثر بود بدان اضافه مى كردند يا صورت آنرا تغيير مى دادند.

عايشه و حفصه شاهدان حديث جعلى[كتاب سليم : ج 2 ص 694. بحار الانوار: ج 29 ص 134، 156، 190. ]غاصبين محكم كارى لازم براى راهى كه در نظر داشتند پيش بينى كرده بودند. پيداست كه جعل حديث به فاصله ى چند روز از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله جرم نابخشودنى است و تثبيت آن نيز كار آسانى نيست.

در جايى كه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشتند و زمان زيادى هم نگذشته بود كه فراموش كرده باشند نسبت دادن چنين دروغ بزرگى به ساحت قدس نبوى احتياج به زمينه سازى داشت.

شاهد بر حديث جعلى از خانواده ى غاصبين

بهمين جهت كسى جز مجموعه ى داخلى خود پيدا نكردند و شاهد ماجرا را عايشه و حفصه بعنوان دو همسر پيامبر صلى الله عليه و آله در نظر گرفتند كه اگر كسى منكر شد ادعا كنند بخاطر ارتباط بيشتر با آنحضرت، مطلب را در جايى شنيده اند كه ديگران نبوده اند!

نكته ى جالبى كه جلب توجه مى كند آنست كه در اينجا كسى نگفت: شهادت اين دو زن جلب نفع براى خانواده خودشان است در حاليكه اين مطلب را در شهادت اميرالمؤمنين عليه السلام براى فدك حضرت زهرا عليهاالسلام صريحاً گفتند.

يك عرب بيابانى بعنوان شاهد

مشكلى كه هنوز باقى بود شهادت دادن دو زن بود كه بجاى يك مرد حساب مى شد و ارزش آن هنگامى بود كه يك مرد ديگر نيز به آن شهادت دهد. هيچكس حاضر به چنين شهادتى و نسبت دروغى به پيامبر صلى الله عليه و آله نشد.

لذا يك عرب بيابانى از قبيله ى بنى نصر را پيدا كردند كه از نظر اجتماعى چنان بى ارزش بود كه معروف بود هر گاه بول بر او عارض مى شد بدون در نظر گرفتن جايى مناسب به همان حال بر پاى خود بول مى كرد و جالب تر اينكه گاهى با بول خود تطهير مى كرد!! از طرف ديگر سابقه ى اين شخص كه نامش مالك بن اوس بن حدثان بود با پيامبر صلى الله عليه و آله مشخص نبود تا بتواند مطلبى را به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت دهد.

به اين عرب بيابانى هم- با مشكلات زياد- اين حديث جعلى را ياد دادند و برايش تكرار كردند تا بتواند نزد مردم شهادت دهد و تعداد شاهدان را تكميل كند. بسيار جالب است كه در كتب تاريخ تصريح شده كه با حضور آن همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله احدى جز آن اعرابى و اين دو زن پيدا نشد به مطلب مورد نظرشان شهادت دهد.

نوشتن و پاره كردن سند براى فدك [بحار الانوار: ج 29 ص 157، 192، ج 48 ص 157. نوائب الدهور: ج 3 ص 148. ]محكوميت اجتماعى ماجراى غصب فدك به ضميمه ى اقداماتى كه توسط اميرالمؤمنين و حضرت زهرا عليهماالسلام انجام گرفت بصورتى بود كه غاصبين را وادار كرد تا حدى گفته هاى خود را پس بگيرند. تا آنجا كه چند بار تا مرز نوشتن سندى بعنوان باز پس دادن فدك به حضرت فاطمه عليهاالسلام پيش رفتند.

اگر چه در برخورد اول، عمر سند فدك را كه توسط پيامبر صلى الله عليه و آله نوشته شده بود پاره كرد و علامت سؤال بزرگى در آغاز ماجراى غصب فدك بر جاى گذاشت.

نقشه ى جديد براى سند فدك

از آنجا كه آنان هرگز حاضر به بازگرداندن فدك نبودند و نمى خواستند به محكوميت خود در پيشگاه مردم اقرار كنند، و از جهتى استدلالهاى دندان شكن حضرت زهرا عليهاالسلام كار را به مراحل حساسى منتهى كرده بود، لذا نقشه ى جديدى براى حل اين مشكل طرح كردند.

توطئه چنين بود كه ابوبكر مدركى بنويسد و به حضرت زهرا عليهاالسلام تحويل دهد تا نشان دهند كه خواسته ى آنحضرت را به انجام رساندند، ولى عمر در راه سند را از حضرت بگيرد و پاره كند تا عملاً نتيجه خنثى شود. اين صورت توطئه بود كه در قالب يك فاجعه به اجرا درآمد كه در اينجا بطور بسيار مختصر آن را ذكر مى كنيم:

آنگاه كه حضرت زهرا عليهاالسلام از راههاى مختلف ابوبكر را محكوم كرد، او نوشته اى بعنوان بازگرداندن فدك براى حضرت نوشت و بدست آنحضرت داد تا عملاً اجرا شود. فاطمه زهرا عليهاالسلام آنرا برداشت و از نزد ابوبكر بيرون آمد.

از بين بردن سند در سايه ى جنايت

عمر در راه حضرت را ديد و گفت: اى دختر محمد! اين نوشته ى همراه تو چيست؟! فرمود: نوشته اى است كه ابوبكر بعنوان باز پس دادن فدك نوشته است. گفت: آنرا به من بده! حضرت ابا كرد و آنرا نداد.

در اينجا عمر كه ديد از راه عادى نمى تواند آنرا از حضرت بگيرد جسارتى كرد كه صفحه ى تاريخ را سياه كرد و سوز جانكاه آن براى هميشه دل محبان فاطمه عليهاالسلام را سوزانده مى سوزاند. او با قساوت تمام در ميان كوچه و رهگذر مردم به دختر پيامبر صلى الله عليه و آله اهانتى عظيم كرد و با پا به فاطمه عليهاالسلام زد و با اين كار خود صفحه ى سياهى در دفتر تاريخ اسلام رقم زد، و به اين اكتفا نكرد و سيلى به صورت مبارك آنحضرت زد بطورى كه در اثر آن گوشواره ى حضرت شكست. او با اين اقدام ددمنشانه ى خود ننگى بر جاى گذاشت كه براى هميشه باعث سرافكندگى در برابر ساير ملل شد.

سپس عمر نوشته را به زور از دست حضرت گرفت و آب دهان بر آن انداخت و نوشته هاى آن را پاك كرد و آنرا پاره نمود و گفت: «اين سرزمينى است كه پدر تو هم با اسب و لشكر آنجا را فتح نكرده است! بيا كوهها را بر گردن ما بگذار»!

منظره اى كه در ميان كوچه ايجاد شده بود و فاطمه اى كه با چادر خاك آلود از زمين برمى خاست و حالى كه به آنحضرت عارض شده بود بخوبى قابل تصور است و از همه بيشتر بر شخص اميرالمؤمنين عليه السلام تأثير داشته است.

سوز در مصائب

اميرالمؤمنين عليه السلام در خانه منتظر بودند. وقتى حضرت زهرا عليهاالسلام پشت در آمد حضرت به استقبال او رفت و فرمود: اى دختر پيامبر، چرا اينگونه غضبناك هستى؟ حضرت زهرا عليهاالسلام جسارت عمر را بازگو كرد.

اميرالمؤمنين عليه السلام بعنوان شريك غم و تسلاى حضرت فرمود: «آنچه نسبت به من و پدرت مرتكب شده اند از اين بالاتر است».

اين فاجعه دلهايى را لرزانده و مى لرزاند كه در محبت فاطمه بال و پر مى زنند و قلب خود را در طبق اخلاص به زهرا عليهاالسلام سپرده اند. آيا واقعاً فدك به اين حد براى غاصبين ارزش داشت يا قساوت و شقاوت باطنى آنان بود كه اينگونه ظهور يافت؟ آيا حفظ حرمت ناموس پيامبر صلى الله عليه و آله اينگونه است؟! باشد تا مهدى زهرا عليه السلام بيايد و عمق جنايت را آنگونه كه بوده بيان فرمايد.

مشورت و اقدام غاصبين پس از نامه ى اميرالمؤمنين [بحار الانوار: ج 29 ص 140. ]جزر و مد برخوردهاى مردم با امواج حوادث متغير بود. لذا در شرايطى كه اوضاع تغيير مى كرد، غاصبين براى ترميم گذشته ها مردم را جمع مى كردند و سخنانى برايشان مطرح مى كردند كه گاهى تير تهديد را در هدف داشت و گاهى تقديم لقمه ى لذيذى بود.

سخنرانى ابوبكر درباره ى توافق مردم بر غصب فدك

پس از نامه ى اميرالمؤمنين عليه السلام به ابوبكر درباره ى فدك [به قسمت 8 از بخش 2 كتاب حاضر مراجعه شود.، دستور داده شد تا مردم جمع شوند و ابوبكر برايشان سخنرانى كرد و ضمن آن اقدامات خود را به اتفاق و توافق مردم نسبت داد و چنين گفت:

اى مهاجرين و انصار، مى دانيد كه من درباره ى باغهاى فدك بعد از پيامبر صلى الله عليه و آله با شما مشورت كردم و شما گفتيد: «پيامبران ارث نمى گذارند، و اين اموال (فدك) بايد به غنيمت ها اضافه شود و درآمد آن در اسب و اسلحه و جهاد و مرز دارى مصرف شود». ما هم اين نظر شما را به اجرا گذاشتيم، ولى مدعى آن اين مطلب را نمى پذيرد.

ترس از مالك فدك

اين مدعى فدك است كه مى ترساند و تهديد مى كند و به جان پيامبرش قسم ياد مى كند كه آنرا با خون كشنده بيالايد.

بخدا قسم من خلافت را باز پس دادم ولى مورد قبول واقع نشد، و خود را از آن عزل نمودم ولى استعفاى من پذيرفته نشد!! همه ى اينها براى احتراز از كراهت فرزند ابوطالب و فرار از درگيرى با او بود. مرا با فرزند ابوطالب چه كار است؟ آيا كسى با او به منازعه پرداخته كه بر او غالب شود؟!

دلگرمى غاصب فدك

عمر كه احساس ضعف در سخنان ابوبكر را بخوبى متوجه شده بود در مجلس مشورت به او گفت: تو فقط اينگونه سخن مى گويى. تو فرزند كسى هستى كه در جنگها پيشتاز نبوده، و در خشكسالى با سخاوت نبوده است. سبحان اللَّه! چه قلب وحشت زده اى پيدا كرده اى و نفست بى تحمل شده است؟

من براى تو ظرف آبى گوارا آماده ساختم تا بنوشى، ولى تو اصرار دارى كه بر همان تشنگى بمانى. من گردنهاى عرب را براى تو خم كردم، و حكومت شورى را برايت تثبيت نمودم. اگر چنين نبود پسر ابوطالب استخوانهايت را آرد مى كرد! خدا را سپاس كن بر اينكه من در كنار تو هستم، چرا كه هركس بر منبر پيامبر بالا رود سزاوار است بار ديگر خدا را شكر كند!!

تعريض به اميرالمؤمنين مدافع فدك

سپس عمر گفت: اين على بن ابى طالب همچون صخره اى است كه آب از آن بيرون نمى آيد مگر پس از شكستن آن، و همچون مار خوش خط و خالى است كه جز از طريق غير عادى پاسخ نمى دهد! و درخت تلخى است كه اگر همه ى آنرا با عسل بيالايند جز ثمره ى تلخ نخواهد داد!!! او بزرگان قريش را كشته و نابودشان كرده و بر همه ى آنان ننگ و عار باقى گذاشته و آنان را مفتضح كرده است.

آرام باش و صاعقه هاى او تو را گول نزند و رعدهاى او تو را نترساند. من درِ خانه ى او را مى بندم قبل از آنكه درِ خانه ى تو را ببندد!

علت سكوت اميرالمؤمنين از زبان غاصب

ابوبكر گفت: اى عمر، تو را بخدا سوگند مى دهم كه مرا از مغلطه ها و مانع سازيهاى خود رها كن. بخدا قسم اگر او بخواهد من و تو را بكشد با دست چپش مى كشد و احتياج به دست راست ندارد! و ما را از دست او جز سه چيز خلاص نكرده است:

1. او تنها است و ياورى ندارد.

2. او وصيت و سفارش پيامبر را مراعات مى كند.

3. هر يك از اين قبايل را در نظر بگيرى على متعرض آنها شده همچون شترى كه با دندانهايش به هر يك از گياهان بهارى متعرض مى شود.

تو هم خوب مى دانى كه اگر اينها نبود خلافت به او برمى گشت اگر چه ما خوش نداشتيم. بدانكه اين دنيا براى او بى ارزش تر از ملاقات هر يك از ما با مرگ است.

سابقه هاى غاصبين با مدافع فدك

سپس ابوبكر گفت: روز اُحُد را فراموش كرده اى كه همگى فرار كرده بالاى كوه رفته بوديم، و اين در حالى بود كه بزرگان كفار اطراف او را گرفته بودند و يقين به مرگ او داشتند و او هيچ راهى براى خروج از وسط آنان نداشت. وقتى كفار نيزه ها را به سوى او نشانه رفتند، تن خود را تا پائين تر از مركبش خم كرد بطورى كه از زير نيزه هاى آنان عبور كرد. سپس در ركابش ايستاد در حاليكه سرش را از زين اسبش پائين آورد و مى گفت: «يااللَّه يااللَّه! يا جبرئيل يا جبرئيل! يا محمد يا محمد! النجاة النجاة!».

سپس سراغ رئيس آنان رفت و ضربتى بر سر او زد كه فك و زبانش باقى ماند! سپس به سوى صاحب پرچم بزرگ رفت و ضربتى بر جمجمه ى او زد و آنرا دو نيم كرد و شمشير همچنان پائين آمد تا او و مركبش را دو نيم كرد! وقتى كفار اين مناظر را ديدند يكباره از مقابل او پراكنده شدند.

على هر يك را نصيبى از شمشير مى داد بطورى كه آنان را بصورت جرثومه هاى مرده بر بلندى رها كرد كه در حسرت مردن به خود مى پيچيدند و جرعه هاى مرگ را سر مى كشيدند. روح آنان با شمشير على گرفته شده بود و ما آماده ى بيش از آن هم بوديم.

ما نيز در آن روز از ترس على كنترل خود را از دست داده بوديم، تا آنكه تو (اى عمر) زودتر از ديگران نزد او رفتى، و با تو برخوردى نمود كه خود خوب بياد دارى. در آنجا اگر خداوند آن آيه از كتاب خدا را بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نكرده بود ما هم هلاك مى شديم كه فرمود: «لَقَدْ عَفا عَنْكُمْ [سوره ى آل عمران: آيه 152.» يعنى: «شما را مورد عفو قرار داد».

پيشنهاد غاصب فدك از ترس اميرالمؤمنين

(اى عمر)، تا مادامى كه اين مرد تو را رها كرده تو هم او را ترك كن، و سخن خالد را كه مى گويد «على را خواهد كشت» تو را گول نزند.

او جرأت چنين كارى را ندارد، و اگر در پى چنين تصميمى برود اولين مقتول بدست على خواهد بود، چرا كه او از فرزندان عبد مناف است كه هرگاه آماده ى جنگ شوند هيبتشان در طرف مقابل اثر مى كند، و آنگاه كه غضب كنند طرف مقابل را خوار مى كنند، بخصوص على بن ابى طالب كه باب اكبر و بلنداى استوار و رئيس بزرگ آنان است.

/ 31