آگاهى از پيمان شكنى مخالفان ولايت - فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(سلام الله عیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهنگ سخنان فاطمه زهرا(سلام الله عیها) - نسخه متنی

محمد دشتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

و كيلى فاخرجته من فدك و قد تعلم ان رسول الله صلى الله عليه و آله تصدق بها على و ان بذلك شهودا قال ابوبكر: ان النبى لا يورث.

قالت: زعمت ان النبى صلى الله عليه و آله لا يورث ، «و ورث سليمان داود» [ نمل - 16. ] و ورث يحيى زكريا و كيف لا ارث انا ابى؟ قال ابوبكر ان عائشة و عمر شهدا انهما سمعا رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ان النبى لا يورث.

(اى ابوبكر! ادعاى خلافت و جانشينى پدرم را دارى و بر جاى او نشسته اى و آنگاه افرادى را به سوى وكيل من در فدك فرستادى و او را بيرون كردى! در حالى كه خوب مى دانى رسول خدا صلى الله عليه و آله فدك را به من بخشيده است و من بر اين بخشش گواهانى دارم.) ابوبكر گفت: پيامبر ارث نمى گذارد.

حضرت زهرا عليهاالسلام براى اثبات ارث بردن پيامبران از يكديگر از آيات قرآن استفاده كرد و فرمود:

(و گمان دارى كه پيامبر ارث نمى گذارد. در صورتى كه در قرآن آمده است: «حضرت سليمان از داوود پيامبر ارث برد» و حضرت يحيى از زكريا ارث برده است، چگونه من از پدرم ارث نمى برم؟) ابوبكر كه جوابى نداشت، گفت:

(عائشه و عمر شهادت مى دهند كه رسول خدا فرمود:

پيامبر ارث نمى گذارد «ناگهان از حديث جعلى به شهادت آن دو تن تنزل كرد» حضرت زهرا عليهاالسلام جواب داد: [ اختصاص ص 178 و بحارالانوار ج 8 ص 103 و كشف الغمة ج 2 ص 478. ] حديث 153 قالت: فقالت: هذا اول شهادة زور شهدا بها فى الاسلام، فان فدكا انما هى تصدق بها على رسول الله صلى الله عليه و آله ولى بذلك بينة (اين اولين شهادت باطل است كه آن دو تن در اسلام گواهى دادند. زيرا فدك به من بخشيده شده و رسول خدا آن را به من عطا فرمود و بر اين بخشش دليل و مدرك دارم.)

اثبات ارث با شهادت شاهدان

پس از آنكه ابوبكر در برابر استدلالهاى روشن قرآنى حضرت زهرا عليهاالسلام جوابى براى غصب فدك نداشت، و براى اثبات حديث جعلى به شهادت عائشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغين آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.

از اين رو، ام ايمن و اسماء بنت عميس به نفع حضرت زهرا عليهاالسلام در اعطاى فدك از طرف رسول خدا به دخترش گواهى دادند اما عمر و ابوبكر تسليم نمى شدند.

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

حديث 154 فقالت: الم تسمعا من ابى رسول الله صلى الله عليه و آله يقول:

اسماء بنت عميس و ام ايمن من اهل الجنة؟ قالا بلى.

فقالت: امراتان من الجنة تشهدان بباطل؟ ثم قالت: قد اخبرنى ابى بانى اول من يلحق به فوالله لاشكونهما (آيا مگر از پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله نشنيده ايد كه فرمود: اسماء و ام ايمن از اهل بهشتند؟) [ كتاب عوالم ج 11 ص 436 و تفسير نور الثقلين ج 4 ص 186. ] ابوبكر و عمر گفتند: آرى شنيديم.

حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:

((پس چرا با گواهى آن دو نفر فدك را تحويل من نمى دهيد؟) آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت داده اند؟) و چون پاسخ مثبتى از آن دو نفر نشنيد در حالى كه دردآلود، رسول خدا را مى خواند، فرمود:

(پيامبر خدا مرا خبر داده است، من اول كسى هستم كه به آن حضرت ملحق مى گردم. پس سوگند به خدا كه از ابوبكر و عمر در حضور پيامبر شكايت مى كنم.) و در روايت ديگرى آمده است كه پس از گواهى عائشه و عمر در اثبات حديث ادعايى ابوبكر، حضرت زهرا عليهاالسلام از اميرالمؤمنين عليه السلام و ام ايمن كه گواهان صادق اعطاى فدك از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش بودند، درخواست گواهى نمود امام على عليه السلام و ام ايمن شهادت دادند كه «فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه بخشيده است» آن گاه حضرت زهرا عليهاالسلام به ابوبكر فرمود: ديگر چه مى گوئيد؟ حديث 155 فقالت: على عليه السلام و ام ايمن يشهدان بذلك (على عليه السلام و ام ايمن شهادت مى دهند كه فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله بمن بخشيده است) [ بحارالانوار ج 28 ص 297 و 302 و الاحتجاج ص 58. ] اگر شهادت ملاك است، پس فدك را به من برگردانيد.

اما متاسفانه پاسخ شنيد كه:

اى دختر رسول خدا! فدك را فقط با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن مى توانيم بشما برگردانيم. [ الغدير ج 7 ص 191 و فتوح البلدان ص 38. ] و يادشان رفته بود كه اسماء بنت عميس و ام ايمن قبلا شهادت داده بودند و ابابكر قول داده بود «اگر ام ايمن شهادت دهد، فدك را بر مى گردانم» [ الطبقات الكبرى ج 2 ص 315 و كنز العمال ج 5 ص 622. ] اما پس از گواهى او بهانه ى ديگرى مطرح كرد كه (دو زن با يك مرد بايد شهادت دهند)

غصب فدك

سران سقيفه ابتدا غصب فدك را با ادعاى حديث جعلى، و شهادت شهود مى خواستند اسلامى جلوه دهند، اما استدلالهاى قرآنى حضرت زهرا عليهاالسلام، و افشاگريهاى كوثر قرآن، همه ى آن ترفندها را نقش بر آب نمود و ناچار شدند با سرنيزه و سيلى زدن و فشار و قدرت، فدك را در دست خود نگهدارند. و قتى ابوبكر از حديث دروغين دست كشيد و به شهادت گواهان تكيه نمود، حضرت زهرا عليهاالسلام پس از گواهى اميرالمؤمنين عليه السلام و ام ايمن به ابوبكر فرمود:

حديث 156 قالت: ان ابى اعطانى فدكا و على عليه السلام و ام ايمن يشهدان (بدرستى كه پدرم فدك را به من بخشيد و على عليه السلام و ام ايمن هم شهادت مى دهند) ابوبكر به ظاهر تسليم شد، دستور داد كاغذى آوردند كه در آن نوشت: «فدك جزو اموال فاطمه عليهاالسلام است، به او بازگردانيد».

حضرت زهرا عليهاالسلام نامه ى خليفه را گرفت و به طرف منزل مى آمد كه عمر در بين راه، توطئه غصب فدك را افشا كرد، و با حركت خشن خود نشان داد كه جعل حديث و شهادت شاهدان، و طرح مباحث حقوقى در غصب فدك، همه بهانه اى بيش نبود.

عمر با خشونت پرسيد: از كجا مى آيى فاطمه عليهاالسلام؟ حضرت زهرا عليهاالسلام پاسخ داد:

حديث 157 قالت: جئت من عند ابى بكر اخبرته ان رسول الله صلى الله عليه و آله اعطانى فدكا و ان عليا و ام ايمن يشهدان لى بذلك فاعطانيها و كتب لى بها [ اصول كافى ج 4 و عيون الاخبار ص 233 و اختصاص ص 178 و الغدير ج 7 ص 194. ] (از نزد ابوبكر مى آيم، به او خبر دادم كه رسول خدا فدك را به من اعطا فرمود و على عليه السلام و ام ايمن بر حقانيت من گواهى مى دهند. بنابراين ابوبكر تسليم شد و نامه اى (جهت بازگرداندن فدك) براى من نوشت.) عمر قدم پيش گذاشت و گفت: نامه ابابكر را بده حضرت زهرا عليهاالسلام امتناع ورزيد اما عمر با شدت نامه ى ابوبكر را گرفت و بر آن آب دهان انداخت و سيلى به صورت زهرا عليهاالسلام نواخت و نامه را پاره كرد.



[ حضرت زهرا صلى الله عليه و آله فرمود: بقرت كتابى بقر الله بطنك (نامه ام را پاره كردى، خدا شكمت را پاره كند) اختصاص شيخ مفيد - و - الشافى ص 236: سيد مرتضى - و - تلخيص الشافى و نسبت به سوزاندن نامه، مراجعه كنيد به حديث 178.]

كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين

آن گاه كه ادعاها دروغين از آب درآمد و ماسكهاى بظاهر اسلامى فرو افتاد و جواب استدلالهاى قرآنى و شهادت شاهدان صادق را ناديده گرفتند و نامه و حكم حكومتى خود را به هيچ انگاشتند و بر آن آب دهان انداختند و آن را و در تداوم حركت نظامى، برهان و استدلال دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را با سيلى و شلاق پاسخ دادند، چاره اى جز افشاگرى و كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين وجود نداشت بايد با مردم حرف مى زد و مردم را بيدار مى نمود.

مناظره در اجتماع مسلمين

حضرت فاطمه عليهاالسلام، همراه با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام، به سوى خانه هاى مهاجرين و انصار رفت، و آنها را به يارى طلبيد و روزى ديگر در جمع مسلمين ابوبكر و عمر را مخاطب قرار داد و فرمود:

حديث 158 قالت: اليست فدك فى يدى؟ و فيها وكيلى و قد اكلت غلتها و رسول الله صلى الله عليه و آله حى؟ قالا بلى قالت: فلم تسالانى فى البينة على ما فى يدى؟!

قالا: لانها فى ء المسلمين قالت لهما و الناس حولهما يسمعون:

افتريدان ان تردا ما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله و تحكما فينا خاصة بما لم تحكما فى سائر المسلمين؟! ايها الناس اسمعوا ما ركباها. ارايتما ان ادعيت ما فى ايدى المسلمين من اموالهم تسالوننى البينة ام تسالونهم؟ قالا: لا بل نسالك قالت: فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسالونهم البينة ام تسالوننى؟ فغضب عمرو قال: ان هذا فى ء للمسلمين.

قالت: حسبى انشدكم بالله ايها الناس اما سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ان ابنتى سيدة نساء اهل الجنة؟ [ به مدارك حديث 162 مراجعه شود (انك سيدة النساء اهل الجنة). ] قالوا:اللهم نعم.

قالت: افسيدة نساء اهل الجنة تدعى الباطل و تاخذ ما ليس لها؟! ارايتم ل و ان اربعة شهدوا على بفاحشة او رجلين بسرقة اكنتم مصدقين على؟ قال عمر: نعم و نوقع عليك الحد فقالت: كذبت و لؤمت الا ان تقر انك لست على دين محمد صلى الله عليه و آله ان الذى يجيز على سيدة نساء اهل الجنة شهادة او يقيم عليها حدا لملعون كافر بما انزل الله على محمد صلى الله عليه و آله ان من اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا لا تجوز عليهم شهادة لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشة:
(آيا باغات فدك در دست من نبود؟ و وكلا و كارگران من در آن كار نمى كردند؟ و من از ميوه ها و سبزيجات آن نمى خوردم؟ آن هم در روزهائى كه رسول خدا زنده بودند؟) عمر و ابوبكر گفتند: آرى حضرت فاطمه عليهاالسلام ادامه داد:

(پس آن چه كه در دست من بود، براى گرفتن آن چرا از من سئوال نكرديد؟ و از مدرك و سند آن نپرسيديد؟) عمر و ابوبكر گفتند: براى اين كه فدك جزو اموال مسلمين است.

حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به آن دو نفر در حالى كه جمعيت فراوانى اطرافشان گرد آمده بودند فرمود:

(آيا شما اراده كرديد آن چه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام داده است، دگرگون سازيد؟ و درباره ى ما اهل بيت حكمى نماييد كه درباره ى ديگران روا نمى داريد؟ اى مردم مدينه! بشنويد، اين دو نفر چه مى گويند و چه مى كنند؟ از شما دو نفر مى پرسم:

آيا اگر من اموالى را كه در دست مسلمانان است، ادعا نمايم از من دليل و مدرك مى خواهيد، يا از ديگران و صاحبان اموال؟) گفتند: از تو كه مدعى اموال ديگرانى.

حضرت فاطمه عليهاالسلام ديگر بار پرسيد:

(حال اگر مسلمانان اموالى را كه در دست من است، ادعا نمايند، از آنها بايد دليل و مدرك بطلبيد يا از من؟) عمر در حالى كه سخت عصبانى شده بود جواب نداد و همان حرف قبلى را تكرار كرد كه: فدك جزو اموال مسلمين است.

حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به جمعيت حاضر فرمود:

(كافى است، شما را بخدا سوگند مى دهم اى مردم! آيا از پيامبر اسلام شنيديد كه مى فرمود: همانا دخترم فاطمه سيد و بزرگ زنان اهل بهشت است؟) جمعيت همگى گفتند: آرى از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم.

پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:

(اى مردم آيا سيد و بزرگ زنان بهشتى ادعاى باطل مى كند و اموالى را مى گيرد كه مال او نيست؟ اى مردم چگونه فكر مى كنيد؟ اگر چهار نفر عليه من به عمل زشتى شهادت دهند و يا دو نفر شهادت دهند كه من دزدى كردم آيا آنها را تصديق مى كنيد؟) در ميان سكوت مسلمانان و ابوبكر، عمر گفت:

آرى و بر تو حد جارى مى سازيم.

حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود:

(دروغ گفتى و دشمنى و پستى خود را ظاهر ساختى، مگر آن كه اقرار كنى كه بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى.

آن كس كه بخود اجازه مى دهد تا بر سيد زنان بهشتى شهادت دروغ روا دارد يا بر او حدى جايز شمارد، كافر و مورد لعن و نفرين الهى است.

زيرا آيات الهى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده است، منكر شده خدائى كه زشتى ها و پليدى ها را از اهل بيت دور كرده و آنها را از هر گونه گناه و لغزشى پاك نموده، اجازه نمى دهد كه كسى شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نمايد، به علت آن كه اهل بيت عليهم السلام از هر بدى معصوم و از هر عمل زشتى پاك و مطهرند.) [ كتاب عوالم ج 11 ص 601 و بحارالانوار ج 8 ص 234 و مستدرك الوسائل ج 17 ص 399. ]

به يارى طلبيدن مسلمانان

در تداوم افشاگريهاى اجتماعى، حضرت زهرا عليه السلام به طرف خانه هاى مهاجرين و انصار مى رفت و آنان را به يارى مى طلبيد تا غصب فدك را ساده نشمارند. روزى خطاب به معاذ بن جبل فرمود:

حديث 159 قالت: يا معاذ بن جبل انى قد جئتك مستنصرة و قد بايعت رسول الله صلى الله عليه و آله على ان تنصره و ذريته و تمنعه مما تمنع منه نفسك و ذريتك و ان ابابكر قد غصبنى على فدك و اخرج وكيلى منها.

(اى معاذ بن جبل! همانا نزد تو آمده ام و از تو طلب يارى دارم.

زيرا كه با پيامبر خدا عليه السلام بيعت كردى تا پيامبر و فرزندان او را يارى و از آنان دفاع كنى همچنان كه از خود و خاندان خود دفاع مى كنى.

بدرستى كه ابوبكر حق مرا در فدك غصب كرده است و وكيل و كارگران مرا اخراج نموده است) [ كتاب سليم بن قيس ص 134 و بحارالانوار ج 8 ص 103 و اختصاص ص 178. ]

آگاهى از پيمان شكنى مخالفان ولايت

در همان لحظه هاى آغازين اعلام ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام در غدير خم، و تحقق بيعت عمومى براى ولايت، حضرت زهرا عليهاالسلام از پيمان شكنى، و دوروئى مخالفان غدير، آگاهى داشت آنگاه كه حارث بن نعمان مخالفت كرد و گفت:

خدايا اگر ولايت على عليه السلام بحق از طرف تو اعلام شد سنگى بر من فرود آيد و به زندگى من خاتمه دهد كه فورا عذاب الهى رسيد، و سنگى از آسمان فرود آمد و او را كشت حضرت زهرا عليهاالسلام نگاهى معنادار به امام على عليه السلام نمود و فرمود:

حديث 160 قالت: اتظن يا اباالحسن ان هذا الرجل وحده؟! و الله ما هو الا طليعة قوم لا يلبثون ان يكشفوا عن وجوههم اقنعتها عندما تلوح لهم الفرصة (اى ابوالحسن! آيا گمان مى كنى در مخالفت با غدير، اين مرد تنهاست؟ سوگند به خدا او پيشگام قومى است كه هنوز نقاب چهره اشان فرو نيافتاده است. و آنگاه كه فرصت بدست آورند مخالفت خود را آشكار خواهند ساخت) [ سيره حلبى ج 3 ص 308 و 309 و نزهة المجالس ج 2 ص 209. ] على عليه السلام در پاسخ فرمود:

من دستور خدا و پيامبر را انجام مى دهم و بخدا توكل مى كنم كه بهترين يارى دهنده است.

سخنرانى افشاگرانه در مسجد

در اين موضوع رجوع شود به موضوع خ- خطبه ها، خطبه ى حضرت در مسجد حديث 57.

فضائل فاطمه از كلام پيامبر

فاطمه بزرگ زن جهانيان

در آخرين لحظه هاى زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله، فاطمه عليهاالسلام بشدت گريست، رسول خدا صداى گريه ى دخترش را شنيد، مطالبى را آهسته به او منتقل فرمود كه فاطمه عليهاالسلام خنديد، و علت آن را اينگونه توضيح داد كه:

حديث 161 قالت: فبكيت بكائى الذى رايت فلما راى حزنى سارنى الثانية فقال صلى الله عليه و آله:

يا فاطمه اما ترضين ان تكونى سيدة نساء العالمين؟ فضحكت

/ 22