اثبات ارث با شهادت شاهدان
پس از آنكه ابوبكر در برابر استدلالهاى روشن قرآنى حضرت زهرا عليهاالسلام جوابى براى غصب فدك نداشت، و براى اثبات حديث جعلى به شهادت عائشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغين آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.از اين رو، ام ايمن و اسماء بنت عميس به نفع حضرت زهرا عليهاالسلام در اعطاى فدك از طرف رسول خدا به دخترش گواهى دادند اما عمر و ابوبكر تسليم نمى شدند.حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:حديث 154 فقالت: الم تسمعا من ابى رسول الله صلى الله عليه و آله يقول:اسماء بنت عميس و ام ايمن من اهل الجنة؟ قالا بلى.فقالت: امراتان من الجنة تشهدان بباطل؟ ثم قالت: قد اخبرنى ابى بانى اول من يلحق به فوالله لاشكونهما (آيا مگر از پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله نشنيده ايد كه فرمود: اسماء و ام ايمن از اهل بهشتند؟) [ كتاب عوالم ج 11 ص 436 و تفسير نور الثقلين ج 4 ص 186. ] ابوبكر و عمر گفتند: آرى شنيديم.حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمود:((پس چرا با گواهى آن دو نفر فدك را تحويل من نمى دهيد؟) آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت داده اند؟) و چون پاسخ مثبتى از آن دو نفر نشنيد در حالى كه دردآلود، رسول خدا را مى خواند، فرمود:(پيامبر خدا مرا خبر داده است، من اول كسى هستم كه به آن حضرت ملحق مى گردم. پس سوگند به خدا كه از ابوبكر و عمر در حضور پيامبر شكايت مى كنم.) و در روايت ديگرى آمده است كه پس از گواهى عائشه و عمر در اثبات حديث ادعايى ابوبكر، حضرت زهرا عليهاالسلام از اميرالمؤمنين عليه السلام و ام ايمن كه گواهان صادق اعطاى فدك از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش بودند، درخواست گواهى نمود امام على عليه السلام و ام ايمن شهادت دادند كه «فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه بخشيده است» آن گاه حضرت زهرا عليهاالسلام به ابوبكر فرمود: ديگر چه مى گوئيد؟ حديث 155 فقالت: على عليه السلام و ام ايمن يشهدان بذلك (على عليه السلام و ام ايمن شهادت مى دهند كه فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله بمن بخشيده است) [ بحارالانوار ج 28 ص 297 و 302 و الاحتجاج ص 58. ] اگر شهادت ملاك است، پس فدك را به من برگردانيد.اما متاسفانه پاسخ شنيد كه:اى دختر رسول خدا! فدك را فقط با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن مى توانيم بشما برگردانيم. [ الغدير ج 7 ص 191 و فتوح البلدان ص 38. ] و يادشان رفته بود كه اسماء بنت عميس و ام ايمن قبلا شهادت داده بودند و ابابكر قول داده بود «اگر ام ايمن شهادت دهد، فدك را بر مى گردانم» [ الطبقات الكبرى ج 2 ص 315 و كنز العمال ج 5 ص 622. ] اما پس از گواهى او بهانه ى ديگرى مطرح كرد كه (دو زن با يك مرد بايد شهادت دهند) غصب فدك
سران سقيفه ابتدا غصب فدك را با ادعاى حديث جعلى، و شهادت شهود مى خواستند اسلامى جلوه دهند، اما استدلالهاى قرآنى حضرت زهرا عليهاالسلام، و افشاگريهاى كوثر قرآن، همه ى آن ترفندها را نقش بر آب نمود و ناچار شدند با سرنيزه و سيلى زدن و فشار و قدرت، فدك را در دست خود نگهدارند. و قتى ابوبكر از حديث دروغين دست كشيد و به شهادت گواهان تكيه نمود، حضرت زهرا عليهاالسلام پس از گواهى اميرالمؤمنين عليه السلام و ام ايمن به ابوبكر فرمود:حديث 156 قالت: ان ابى اعطانى فدكا و على عليه السلام و ام ايمن يشهدان (بدرستى كه پدرم فدك را به من بخشيد و على عليه السلام و ام ايمن هم شهادت مى دهند) ابوبكر به ظاهر تسليم شد، دستور داد كاغذى آوردند كه در آن نوشت: «فدك جزو اموال فاطمه عليهاالسلام است، به او بازگردانيد».حضرت زهرا عليهاالسلام نامه ى خليفه را گرفت و به طرف منزل مى آمد كه عمر در بين راه، توطئه غصب فدك را افشا كرد، و با حركت خشن خود نشان داد كه جعل حديث و شهادت شاهدان، و طرح مباحث حقوقى در غصب فدك، همه بهانه اى بيش نبود.عمر با خشونت پرسيد: از كجا مى آيى فاطمه عليهاالسلام؟ حضرت زهرا عليهاالسلام پاسخ داد:حديث 157 قالت: جئت من عند ابى بكر اخبرته ان رسول الله صلى الله عليه و آله اعطانى فدكا و ان عليا و ام ايمن يشهدان لى بذلك فاعطانيها و كتب لى بها [ اصول كافى ج 4 و عيون الاخبار ص 233 و اختصاص ص 178 و الغدير ج 7 ص 194. ] (از نزد ابوبكر مى آيم، به او خبر دادم كه رسول خدا فدك را به من اعطا فرمود و على عليه السلام و ام ايمن بر حقانيت من گواهى مى دهند. بنابراين ابوبكر تسليم شد و نامه اى (جهت بازگرداندن فدك) براى من نوشت.) عمر قدم پيش گذاشت و گفت: نامه ابابكر را بده حضرت زهرا عليهاالسلام امتناع ورزيد اما عمر با شدت نامه ى ابوبكر را گرفت و بر آن آب دهان انداخت و سيلى به صورت زهرا عليهاالسلام نواخت و نامه را پاره كرد.[ حضرت زهرا صلى الله عليه و آله فرمود: بقرت كتابى بقر الله بطنك (نامه ام را پاره كردى، خدا شكمت را پاره كند) اختصاص شيخ مفيد - و - الشافى ص 236: سيد مرتضى - و - تلخيص الشافى و نسبت به سوزاندن نامه، مراجعه كنيد به حديث 178.]
كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين
آن گاه كه ادعاها دروغين از آب درآمد و ماسكهاى بظاهر اسلامى فرو افتاد و جواب استدلالهاى قرآنى و شهادت شاهدان صادق را ناديده گرفتند و نامه و حكم حكومتى خود را به هيچ انگاشتند و بر آن آب دهان انداختند و آن را و در تداوم حركت نظامى، برهان و استدلال دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را با سيلى و شلاق پاسخ دادند، چاره اى جز افشاگرى و كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين وجود نداشت بايد با مردم حرف مى زد و مردم را بيدار مى نمود.مناظره در اجتماع مسلمين
حضرت فاطمه عليهاالسلام، همراه با حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام و فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام، به سوى خانه هاى مهاجرين و انصار رفت، و آنها را به يارى طلبيد و روزى ديگر در جمع مسلمين ابوبكر و عمر را مخاطب قرار داد و فرمود:حديث 158 قالت: اليست فدك فى يدى؟ و فيها وكيلى و قد اكلت غلتها و رسول الله صلى الله عليه و آله حى؟ قالا بلى قالت: فلم تسالانى فى البينة على ما فى يدى؟!قالا: لانها فى ء المسلمين قالت لهما و الناس حولهما يسمعون:افتريدان ان تردا ما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله و تحكما فينا خاصة بما لم تحكما فى سائر المسلمين؟! ايها الناس اسمعوا ما ركباها. ارايتما ان ادعيت ما فى ايدى المسلمين من اموالهم تسالوننى البينة ام تسالونهم؟ قالا: لا بل نسالك قالت: فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسالونهم البينة ام تسالوننى؟ فغضب عمرو قال: ان هذا فى ء للمسلمين.قالت: حسبى انشدكم بالله ايها الناس اما سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ان ابنتى سيدة نساء اهل الجنة؟ [ به مدارك حديث 162 مراجعه شود (انك سيدة النساء اهل الجنة). ] قالوا:اللهم نعم.قالت: افسيدة نساء اهل الجنة تدعى الباطل و تاخذ ما ليس لها؟! ارايتم ل و ان اربعة شهدوا على بفاحشة او رجلين بسرقة اكنتم مصدقين على؟ قال عمر: نعم و نوقع عليك الحد فقالت: كذبت و لؤمت الا ان تقر انك لست على دين محمد صلى الله عليه و آله ان الذى يجيز على سيدة نساء اهل الجنة شهادة او يقيم عليها حدا لملعون كافر بما انزل الله على محمد صلى الله عليه و آله ان من اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا لا تجوز عليهم شهادة لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشة:(آيا باغات فدك در دست من نبود؟ و وكلا و كارگران من در آن كار نمى كردند؟ و من از ميوه ها و سبزيجات آن نمى خوردم؟ آن هم در روزهائى كه رسول خدا زنده بودند؟) عمر و ابوبكر گفتند: آرى حضرت فاطمه عليهاالسلام ادامه داد:(پس آن چه كه در دست من بود، براى گرفتن آن چرا از من سئوال نكرديد؟ و از مدرك و سند آن نپرسيديد؟) عمر و ابوبكر گفتند: براى اين كه فدك جزو اموال مسلمين است.حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به آن دو نفر در حالى كه جمعيت فراوانى اطرافشان گرد آمده بودند فرمود:(آيا شما اراده كرديد آن چه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام داده است، دگرگون سازيد؟ و درباره ى ما اهل بيت حكمى نماييد كه درباره ى ديگران روا نمى داريد؟ اى مردم مدينه! بشنويد، اين دو نفر چه مى گويند و چه مى كنند؟ از شما دو نفر مى پرسم:آيا اگر من اموالى را كه در دست مسلمانان است، ادعا نمايم از من دليل و مدرك مى خواهيد، يا از ديگران و صاحبان اموال؟) گفتند: از تو كه مدعى اموال ديگرانى.حضرت فاطمه عليهاالسلام ديگر بار پرسيد:(حال اگر مسلمانان اموالى را كه در دست من است، ادعا نمايند، از آنها بايد دليل و مدرك بطلبيد يا از من؟) عمر در حالى كه سخت عصبانى شده بود جواب نداد و همان حرف قبلى را تكرار كرد كه: فدك جزو اموال مسلمين است.حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به جمعيت حاضر فرمود:(كافى است، شما را بخدا سوگند مى دهم اى مردم! آيا از پيامبر اسلام شنيديد كه مى فرمود: همانا دخترم فاطمه سيد و بزرگ زنان اهل بهشت است؟) جمعيت همگى گفتند: آرى از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم.پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:(اى مردم آيا سيد و بزرگ زنان بهشتى ادعاى باطل مى كند و اموالى را مى گيرد كه مال او نيست؟ اى مردم چگونه فكر مى كنيد؟ اگر چهار نفر عليه من به عمل زشتى شهادت دهند و يا دو نفر شهادت دهند كه من دزدى كردم آيا آنها را تصديق مى كنيد؟) در ميان سكوت مسلمانان و ابوبكر، عمر گفت:آرى و بر تو حد جارى مى سازيم.حضرت زهرا عليهاالسلام فرمود:(دروغ گفتى و دشمنى و پستى خود را ظاهر ساختى، مگر آن كه اقرار كنى كه بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى.آن كس كه بخود اجازه مى دهد تا بر سيد زنان بهشتى شهادت دروغ روا دارد يا بر او حدى جايز شمارد، كافر و مورد لعن و نفرين الهى است.زيرا آيات الهى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده است، منكر شده خدائى كه زشتى ها و پليدى ها را از اهل بيت دور كرده و آنها را از هر گونه گناه و لغزشى پاك نموده، اجازه نمى دهد كه كسى شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نمايد، به علت آن كه اهل بيت عليهم السلام از هر بدى معصوم و از هر عمل زشتى پاك و مطهرند.) [ كتاب عوالم ج 11 ص 601 و بحارالانوار ج 8 ص 234 و مستدرك الوسائل ج 17 ص 399. ]