تساوى احكام فلسفه با موضوع فلسفه - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تساوى احكام فلسفه با موضوع فلسفه

ترجمه

چون محال است كه موجود متّصف شود به حالاتى كه آن حالات معدوم باشند، لذا احكام و حالات وجود منحصر خواهند شد در احكامى كه آنها مساوى موجود من حيث هو موجود باشند، مانند خارجيّت مطلقه، وحدت عامّه و فعليّت كليّه; كه همه اينها مساوى موجود مطلق هستند. يا اگر اخص از موجود مطلق هستند، آنها و احكامى كه نقطه مقابل آنها هستند، روى

1 . به صفحه 49 از منطق شرح منظومه مراجعه شود. مرحوم حاجى، فصلى در آنجا منعقد كرده، تحت عنوان «فى لمّيّة عدم اعتبار الشخصية فى العلوم». و چه خوش سروده:




  • قضيةٌ شخصيةٌ لاتَعتبر
    اِذْ لاكمالَ فى اقتناصِ ماُدثِرَ



  • اِذْ لاكمالَ فى اقتناصِ ماُدثِرَ
    اِذْ لاكمالَ فى اقتناصِ ماُدثِرَ



بل ليس جزئىٌ بكاسب ولا***مكتسب بل كسراب فى الفلا هم رفته مساوى با موجود مطلق باشند، مانند آنكه بگوييم موجود يا خارجى است يا ذهنى، موجود يا واحد است يا كثير، موجود يا بالفعل است يا بالقوه. مجموع اين مباحث، خارج از مرز موجوديت مطلقه نيستند. و ما مجموع اين سرى مباحث را فلسفه مى ناميم.

شرح

همانطور كه خود وجود موجود است صفات و احوال او هم موجود است، لكن صفات آن گاهى مساوى با خود وجود هستند، مانند آنكه بگوييم «الموجود خارجىٌ واحدٌ فعلىٌ» كه خارجيت و وحدت و فعليت، مساوى موجود مى باشند. و گاهى اخص از موضوع هستند، مانند آنكه مى گوييم «الموجود علةٌ». در اينجا عليّت، اخص از «موجودٌ» هست، لكن عليّت و معلوليت با هم، مساوى «موجودٌ» مى شوند.

در اينجا بايد توضيحى درباره لفظهاى خارجى، واحد و فعلى داده شود. خارجيّت دو معنا دارد:

1 ـ يكى معناى خاص آن است، كه نقطه مقابل ذهنى قرار دارد. وقتى مى گوييم زمين و آسمان و انسان و نبات، خارجى هستند، يعنى امورى كه در خارج از ذهن ما تحقق دارند و منشأ آثار ويژه اى مى باشند. نقطه مقابل اين امور، وقتى است كه اينها فقط به عنوان مفهوم، تحقق ذهنى در ظرف ذهن ما دارند و آن آثار خارجى بر آنها مترتب نيست، بلكه آثار وجود ذهنى، مانند كليّت و نوعيّت و غيره، بر آنها مترتّب مى شود.

2 ـ ديگرى معناى عام است، كه عبارت باشد از منشاء اثر بودن خواه آن اثر خارج از ذهن باشد يا در ذهن. و به عبارت ديگر به معناى طارد عدم و واجد هويّت وجودى بودن و نقطه مقابل عدم قرار گرفتن.

در اينجا مراد از خارجيّت، معناى دوّم است. و به اين معنا ذهن، خود خارج محسوب مى شود. پس خارجيّت مطلقه يعنى خارجيتى كه منشاء اثر باشد; چه در ذهن، چه بيرون از ذهن. خوب طبيعةً خارجيت به اين معنا كه اطلاق آن، ذهن و خارج را شامل مى شود، مساوى با موجوديّتمى شود; زيرا موجود يا در ذهن است يا در خارج. از اين رو، خارجيت، يك محمول، يك عارض ذاتى و يك حكم فلسفى است كه برابر با موجود مطلق مى باشد.

همچنين است وحدت عامّه. وحدت عامه وحدتى است كه شامل مى شود واحد حقيقى را مانند زيد و عمرو; و واحد غير حقيقى را (واحد اعتبارى) مانند يك لشكر و يك كهكشان. هر موجود از آن جهت كه موجود است يك واحد است. زيد و عمرو از آن جهت كه موجودند، واحدند. يك لشكر و يا يك كهكشان از آن جهت كه موجود هستند يك واحد محسوب مى شوند. گرچه آن موجود به نوبه خود از حيث ديگر به كثرت افرادى يا اجزائى تحليل رود. پس هر موجود از حيث موجوديت، واحد است; گرچه صلاحيت تقسيم به آحاد و افراد از حيث ديگر در آن باشد.(1)

وحدت عامّه شامل هر دو قسم از وحدت مى شود و موجودات جهان از اين دو نوع وحدت خارج نيستند. لذا وحدت عامه برابر با موجود مى شود و وحدت خاصه فقط شامل واحد حقيقى مى شود.

فعليت كليه عبارت است از فعليتى كه نه تنها امور بالفعل را شامل مى شود بلكه شامل قوه هم مى شود; زيرا قوّه هم در قوّه بودن خود بالفعل است; گرچه نسبت به امرى كه استعداد آن را دارد قوّه است. و موجودات هستى از اين دو قسم بيرون نيستند: يا

/ 337