مفاهيم انتزاعى چه زمان، ماهيت به شمار مى روند؟ - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مفاهيم انتزاعى چه زمان، ماهيت به شمار مى روند؟

ترجمه

نيز از آنچه گذشت آشكار مى گردد: مفاهيمى كه از وجودات نعتى به هنگامى كه نعت موضوعات خود هستند انتزاع مى شود ماهيات براى اعراض نيستند، همانطور كه ماهيات براى موضوعات اعراض نيستند. دليل آن اين است كه مفهوم منتزع از وجود وقتى ماهيت براى آن وجود محسوب مى شود كه وجود منتزع عنه طرد كند از نفس آن مفهوم، عدم را. و وجود ناعت، طرد مى كند عدم را; امّا نه از مفهوم انتزاع شده از آن وجود نعتى (بلكه طرد مى كند عدم نعت موضوع را).

مثلا وجود سياهى فى نفسه طرد مى كند عدم را از نفس سياهى پس سياهى ماهيت آن محسوب مى شود. اما اين وجود از آن جهت كه جسم را سياه مى كند (يعنى وقتى لحاظ لغيره بودن و نعتى قرار گرفتن پيدا مى كند) نه عدم را از ماهيت سواد و نه از ماهيت جسمى كه موصوف اوست طرد مى كند، بلكه عدم را از صفتى طرد مى كند كه جسم، متصف به او و خارج از ذات اوست.

شرح

گفتيم وجود اعراض به دو لحاظ، عنوان مى پذيرند: يكى فى نفسه بودن و ديگرى لغيره بودن. وقتى وجود عرض به مفهومش كه از آن وجود انتزاع شده موجوديّت مى بخشد آن مفهوم براى آن وجود، ماهيت محسوب مى شود. ولى وقتى نعتيّت به موضوع خود مى بخشد و اعتبار لغيره پيدا مى كند به اين ملاك، مفهومى كه از اين وجود انتزاع مى شود ماهيت به شمار نمى رود.

مؤلف مثال مى زنند به مفهوم سياهى كه از وجود سياه گرفته شده. اگر اين وجود اعتبار لنفسه پيدا كند و به اين مفهوم انتزاع شده از آن موجوديت ببخشد، به اين لحاظ اين مفهوم برايش ماهيت محسوب مى شود. اما اگر اين وجود اعتبار لغيره پيدا كند و به عبارت ديگر وجود نعتى براى موضوع خود شود، به اين لحاظ آن مفهوم انتزاع شده از اين وجود، ماهيت براى آن وجود محسوب نمى شود. و وجود نعتى نه عدم ماهيت سياه را و نه عدم ماهيت موضوع خود را كه جسم است طرد نمى كند، بلكه فقط عدم سياه بودن جسم را طرد كرده و جسم را اَسود قرار مى دهد.

نتيجه كلام آنكه: مفهومى كه از وجود عرض، مانند سياهى انتزاع مى شود به ملاك لنفسه بودن، ماهيت هست و به ملاك لغيره بودن، ماهيت به شمار نمى رود.

* قوله: لاعن نفس المفهوم المنتزع عنه; ضمير «عنه» به «الوجود الناعت» بر مى گردد.

* قوله: بل عن صفة يتصّف بها الجسم; صفتى كه جسم قبل از عروض سياهى بدان متصف است همان عدم سياهى است كه وجود سياهى، آن را بر مى دارد.

* قوله: خارجة عن ذاته; صفت عدم سياهى، خارج از جسم است. لذا گاهى جسم، سياه است و گاهى غير سياه.

/ 337