دليل دوّم - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دليل دوّم

ترجمه

و همچنين ما تصوّر مى كنيم امورى عدمى را كه در خارج، موجود نيستند، مانند عدم مطلق، معدوم مطلق، اجتماع نقيضين و ساير مُحالات. پس اينها ثبوتى نزد ما دارند; چون به احكام ثبوتى متصّفند، مانند تميّز اينها از غير خودشان و حضورشان پس از غيبتشان و احكامى ديگر. و چون اين ثبوت در خارج نيست ـ چون در خارج، معدومند ـ پس در ذهن مى باشد.

شرح

دليل دومى كه مؤلف فقيد (ره) بر وجود ذهنى مى آورند تصور معدومات است. و چون معدومات در خارج نيستند ـ مانند اجتماع ضدين، اجتماع نقيضين، شريك البارى و سلب الشىء عن نفسه ـ پس به هنگام تصور، در ظرف ديگرى به نام ذهن، موجودند. و به دليل آنكه در ذهن موجود هستند به احكام ثبوتى، مانند تمايز يكى از ديگرى، متصف مى شوند. مثلا مى گوييم: اجتماع ضدين متمايز ازاجتماع نقيضين است، يا مى گوييم: مفهوم شريك البارى كه از مفاهيم ممتنعة در خارج هست در نزد من حضور پيدا مى كند، پس از آنكه نبوده است. و اينها حكمهاى ثبوتى است، نياز به وجود موضوع دارد. و از آن نظر كه موضوعشان در خارج نيست نتيجه مى گيريم كه در ذهن، موجود است.

اين دو دليل، در عين اثبات وجود ذهنى براى ماهيات، ردّ نظريّه اضافه نيز هست; زيرا وقتى ماهيت كلى و ماهيت صرف كه در خارج، وجود ندارند يا مفهومى كه در خارج، معدوم است تصور شد، چگونه ممكن است كه ميان عالم و معدوم خارجى، اضافه برقرار شود، در حالى كه طرف اضافه اى در خارج نيست تا به وسيله آن اضافه محقق شود.

عدم و معدوم گاهى مقيّد، تصور مى شود، مانند عدم زيد و عدم عمرو، در مقابل عدم مطلق; يعنى عدمى كه به مضاف اليهى اضافه نشود (يعنى العدم الكلى). و معدوم مقيّد، مانند شريك البارى و اجتماع ضدين و نقيضين، كه معدومهاى معينى هستند در مقابل معدوم مطلق، كه به موضوع و قيدى مقيد نمى شود (يعنى المعدوم الكلى).

متن

ولا نرتاب أنّ جميع ما نعقله من سنخ واحد، فالأشياء كما أنّ لها وجوداً فى الخارج ذا آثار خارجيّة لها وجود فى الذهن لا يترتب عليها فيه تلك الآثار الخارجيّة وإن ترتّبت عليها آثار اُخَر غير آثارها الخارجيّة الخاصّة.

/ 337