نيازمندى علوم در اثبات موضوع خود به فلسفه - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 . گفته شد وحدت عامه شامل وحدت حقيقى و غيرحقيقى مى شود.

وحدت حقيقى وحدتى است كه در عروضش بر معروض خود نياز به واسطه در عروض نداشته باشد، مانند اينكه مى گوييم انسانِ واحد، گياهِ واحد، حيوانِ واحد، كه در اين مثالها عروض وحدت بر موضوعات خود مستقيم و بلاواسطه است.

وحدت غير حقيقى وحدتى است كه در عروض خود نياز به واسطه در عروض دارد، مثل آنكه مى گوييم انسان و فرس در حيوانيت واحدند. حيوانيت واسطه در عروض وحدت انسان و فرس شده است. عروض وحدت بر لشكر و كهكشان به واسطه وجود است، يعنى چون وجود دارند واحدند.

وحدت عامه شامل هر دو نوع وحدت شده، و هيچ يك موجودات هستى خارج از اين نوع وحدت نيستند. موجودات بالفعل هستند، مانند انسان و نبات و جماد كه موجود بالفعل هستند. يا موجودات بالقوه هستند، مانند انسانيّت در نطفه يا درخت خرما در هسته آن. پس فعليّت به اين معناى اطلاقى كه شامل قوه هم بشود، مساوى با موجود مى شود.

بنابراين، اين سه حكم يعنى خارجيّت و وحدت و فعليّت به معانى عامى كه دارند و بيان شد، احكامى هستند كه مساوى موجود هستند. به عبارت ديگر، محمولاتى هستند كه برابر با موضوع خود مى باشند.

چنانكه قبلا بيان شد، گاهى محمولات در فلسفه مساوى و برابر با موجود كه موضوع فلسفه هست، نيستند، بلكه اخّص از آن مى باشند. لكن آن محمولات و آنچه كه نقطه مقابل آنهاست روى هم رفته مساوى با موجود مى باشند. مثلا وقتى مى گوييم «موجود يا خارجى است يا ذهنى» در اينجا موجود خارجى (به معناى خاص خود كه فقط نقطه مقابل موجود ذهنى باشد) اخص از موجود كه موضوع فلسفه است مى باشد، لكن به همراه موجود ذهنى هر دو مساوى با موجود مى شوند. و هكذا در جمله «موجود يا واحد است يا كثير» «موجود بالفعل است يا بالقوه» كه وحدت و فعليّت به معناى خاص خود گرچه اخص از موجودند، لكن با آنچه مقابل اين دو است يعنى كثير و بالقوه، مساوى با موجود مى شوند. شرح اين سه كلمه(1) در فصل اوّل از مرحله هفتم كتاب، نهاية الحكمة آمده است.

آنچه از اين سلسله مباحث كه همه از عوارض ذاتى موجود هستند تشكيل مى شود، فلسفه ناميده مى شود. پس فلسفه نيز همچون ساير علوم از عوارض ذاتى موضوع خود سخن مى گويد. عارض ذاتى آن چيزى است كه ذات «من حيث هى» اقتضاى ترتّب آن محمول را داشته باشد. و مشهور در تعريف ذاتى آن است كه در عروضش بر موضوع، نياز به واسطه در عروض نداشته باشد.

1 . فصل اوّل، مرحله هفتم، ص 139. لازم به ذكر است تمام آدرس هاى پاورقيها از كتاب نهايه مربوط به چاپ جامعه مدرسين است. لكن خواجه طوسى در منطق اشارت در تعريف ذاتى مى فرمايد:

«گرچه واسطه در عروض در بين باشد، ولى اگر اقتضاى ذات، ترتب آن محمول باشد در صدق عرض ذاتى كفايت مى كند. يعنى بر اساس اين تعريف، ذاتى آن نيست كه در عروضش بر موضوع، واسطه در عروض در بين نباشد، بلكه ذاتى آن است كه ترتب موضوع بر محمول به اقتضاى ذات موضوع باشد».

متن

وقد تبيّن بما تقدّم: اوّلا انّ الفلسفه أعمّ العلوم جميعاً، لأنّ موضوعها أعمّ الموضوعات وهو «الموجود» الشامل لكلّ شىء، فالعلوم جميعاً تتوقف عليها فى ثبوت موضوعاتها. وامّا الفلسفة فلا تتوقف فى ثبوت موضوعها على شىء من العلوم، فانّ موضوعها الموجود العامّ الذى نتصوّره تصوّراً أوّليّاً ونصدّق بوجوده كذلك، لأنّ الموجوديّة نفسه.

نيازمندى علوم در اثبات موضوع خود به فلسفه

ترجمه

از آنچه گذشت آشكار مى شود: اولا كه ميدان جولان فلسفه از تمام علوم وسيعتر و گسترده تر است; زيرا موضوعش اعم از تمام موضوعات است، كه عبارت از موجود باشد، موجودى كه شامل تمام اشياء هستى مى شود. پس تمام دانشها در ثبوت موضوعات خود نيازمند فلسفه اند، لكن فلسفه در ثبوت موضوع خود نيازى به هيچ يك از علوم ندارد; زيرا موضوعش موجود به معنى العام است. همان موجودى كه تصوّرش اَوّلى است و تصديق به آن هم اولىّ است. (وقتى تصديق مى كنيم كه وجود موجود است تصديق آن هم اوّلى است، چرا؟) زيرا موجوديت، نفس وجود است.

شرح

بحث در هر علمى، اطراف موضوع معينى صورت مى گيرد. در حساب از عدد، در هندسه از مقدار متصل، در ادبيات از كلمه و كلام و در روانشناسى از روح آدمى سخن به

/ 337