اشكال اجتماع جوهر و عرض - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشكال اجتماع جوهر و عرض

ترجمه

به آنچه گذشت مندفع مى شود اشكالى را كه بر نظريّه وجود ذهنى كرده اند. و آن اين است كه بنا بر قول به وجود ذهنى، ذاتيات يك ماهيت در ذهن، محفوظ مى ماند. وقتى جوهر را تعقل كنيم با توجه به محفوظ بودن ذاتيات او، جوهريت او هم بايد محفوظ بماند. در حالى كه اين جوهر با حفظ جوهر بودن، به دليل قيامش به نَفْس، عرَض هم هست; مانند قيام هر عرضى به موضوعش. نتيجه آنكه او در عين جوهريت، عرَض هم خواهد بود و محال بودن آن بديهى است.

1 . مؤلف، كمالات اوّليّة را به صور نوعيّه و كمالات ثانويّه را به اعراض و اوصاف خارج از جسم معنا مى كند. فصل پنجم از مرحله ششم، ص 99، س 3.

شرح

مستشكل مى گويد: قائلين به وجود ذهنى مى گويند ماهيت خارجى بدون هيچ گونه تغييرى در ذات و ذاتياتش وارد ذهن مى شود. لذا اگر در خارج، جوهر است به هنگام ورودش به ذهن هم بايد جوهريتش محفوظ بماند. فى المثل، اگر انسان را كه يك ماهيت جوهرى است تصور كرديم به حكم آنكه در خارج، جوهر است در ذهن هم جوهر خواهد ماند. از سوى ديگر با توجه به اينكه وجودِ ماهيت در ذهن، علم آدمى است و علم عالم، قائم به نفس اوست (همچون ساير أعراض كه قائم به موضوعات خود هستند)

عرَضَ خواهد بود. در اينجا لازم خواهد آمد كه ماهيت واحدة هم جوهر باشد و هم عرَض. و اين محال است; زيرا اجتماع دو مقوله متباين در يك ماهيت، امر نا معقولى است و موجب مى شود كه جوهر كه ماهيت مستقل و عرَض كه ماهيت غير مستقل است با هم اجتماع كنند. و در نتيجه، وصف استقلال و عدم آن در يك ماهيت، جمع گردند. اجتماع وصف استقلال و عدم آن در ماهيت واحده اجتماع متناقضين مى باشد. اين همان اشكالى است كه حكيم سبزوارى در شعر خود آورده است: «فجوهرٌ مع عَرَض كيف اجتمع».

متن

وجه الاندفاع أنّ المستحيل كون شىء واحد جوهراً وعرضاً معاً بالحمل الشائع، والجوهر المعقول جوهر بالحمل الأوّلىّ وعرض بالحمل الشائع، فلا استحالة.

/ 337