فلسفه، مقدمه علم ديگرى نيست - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فلسفه، مقدمه علم ديگرى نيست

ترجمه

چهارم، چون فلسفه شاملترين موضوعات را دارد و از موضوع آن و محمولاتى كه به آن موضوع برمى گردند هيچ چيزى كم و بيرون نيست، غايتى خارج از آن تصور نمى شود، تا فلسفه جهت وصول به آن غايت، طلب شود.

پس معرفت و شناخت فلسفى، مقصود بالذات هست، بدون آنكه بخواهيم آن را مقدمه علم ديگرى قرار داده و آلت براى وصول به غير باشد، همچون علوم و فنون آلى. آرى فوايدى بر فلسفه مترتب مى شوند (ولى نه آنكه آن فوايد غايت براى فلسفه باشند).

شرحدر مقام طبقه بندى علوم، فلسفه در رأس همه معارف بشرى قرار مى گيرد. هيچ علمى در كليت وسِعه و شمول به پاى فلسفه نمى رسد. و چون موضوع آن، كه «وجود» يا «موجود» هست، اعم موضوعات است، پس احكام آن هم اعم احكام هست. لذا بيرون از موضوع و محمولات فلسفى چيزى نيست تا فلسفه را جهت وصول به آن به كار گيريم. به خلاف برخى از علوم كه مقدمه وصول به علم ديگر محسوب مى شوند، مانند منطق براى فلسفه، يا اصول براى فقه، يا نحو براى فهم آيات و روايات و علوم ديگر.

اما معناى اين سخن كه خارج از موضوع و محمولات فلسفى حقيقتى نيست تا غايت فلسفه قرار گيرد و فلسفه مقصود بالذات هست، اين نيست كه فوايدى بر فلسفه مترتب نمى شود. آرى، بر فلسفه فوايدى مترتب است، از جمله:

1 ـ اثبات موضوعات علوم،

2 ـ شناخت علل و مبادى وجود و بالاخص ذات اقدس الهى،

3 ـ شناخت موجودات حقيقى از موجودات اعتبارى و وهمى،

4 ـ كشف اصولى كه صحّت و كليّت همه قوانين علمى، مستند به آن اصول هست، مانند بطلان دور و تسلسل، احتياج ممكن به علت، احتياج حادث به مُحدِث يا احتياج متحرك به مُحرِك. مسائل همه علوم با قبول اين اصول و امثال آن قابل قبول مى باشند و با نفى اين اصول از درجه اعتبار، ساقط مى گردند.

برخى ديگر گفته اند: غايت فلسفه عبارت است از «صيرورة الانسان عالماً عقلياً مضاهياً للعالم العينى» انسان با آموختن فلسفه، جهانى مى شود، علمى، همچون جهان خارجى. خوب، اگر مؤلف در بدايه مى فرمايند: فلسفه، غايت دارد، مقصود از فلسفه علم به مسائل فلسفى است; پس تناقضى در كلام ايشان نيست.(1)

1 . مصنف در بداية الحكمة مى فرمايد: فلسفه غايت دارد و غايتش همان چيزهايى است كه در شرح به نام فوايد فلسفى بيان شد. از سويى، در اينجا مى فرمايد: فلسفه غايت ندارد. آيا اين دو كلام، نقيض يكديگرند؟ جواب اينكه: فلسفه همچون ساير علوم گاهى عنوان براى مسائلى است كه در فلسفه بيان مى شود، و گاهى عنوان براى علم انسان به مسائل فلسفى است. اگر كلمه فلسفه را به نفس مسائل فلسفى اطلاق كرديم، طبيعى است كه به اين لحاظ، چيزى خارج از موضوع و محمولات فلسفى وجود ندارد تا فلسفه غايت براى آن واقع شود. و اگر در اين كتاب، علاّمه مى فرمايد: فلسفه غايت ندارد، به اين ملاك است.

اما اگر فلسفه به علم انسان به مسائل فلسفى اطلاق شد، در اينجا غايتى براى فلسفه هست و آن غايت، عبارت است از همان فوايدى كه فوقاً بيان شد; مضافاً به فايده اى كه حكما براى حكمت نظرى بيان كرده اند. متن

وخامساً انّ كون موضوعها أعمّ الأشياء يوجب أن لا يكون معلولا لشىء خارج منه، إذ لا خارج هناك فلا علّة له. فالبراهين المستعملة فيها ليست ببراهين لمّية. وأمّا برهان الإنّ فقد تحقق فى كتاب البرهان من المنطق أنّ السلوك من المعلول إلى العلّة لايفيد يقيناً فلا يبقى للبحث الفلسفى إلاّ برهان الإنّ الذى يعتمد فيه على الملازمات العامّة فيسلك فيه من أحد المتلازمين العامّين إلى الآخر.

/ 337