بر استقلال وجود امكان در خارج به دلايلى استدلال كرده اند. بهترين آن دلايل، اين است كه اگر ممكن در خارج، ممكن نباشد يا بايد واجب الوجود بوده، وجود برايش ضرورى باشد، يا ممتنع الوجود بوده عدم برايش ضرورى باشد. و اين هر دو محال است. اين استدلال مردود است; زيرا اتصاف به وصفى در خارج، مستلزم وجود خود وصف به وجود مستقل در خارج نيست، بلكه در وصف كفايت مى كند كه به وجود موصوفش موجود باشد. و امكان (چنين است زيرا;) از معقولات ثانيه فلسفى مى باشد، كه عروضش در ذهن و اتصاف به آن در خارج است. و معقولات ثانيه در خارج به وجود موضوعشان موجودند.پس، از آنچه گذشت روشن مى شود كه امكان، معناى واحدى دارد كه ميان همه ماهيات مشترك است، مانند اشتراك مفهوم وجود.
شرح
مستدل تصور مى كند كه اگر امكان در خارج مستقلا نباشد پس ممكن ـ يعنى موصوفى كه به وصف امكان متصف شده است ـ هم در خارج نخواهد بود. لذا ممكن به جاى آنكه ممكن باشد يا واجب خواهد بود يا ممتنع، كه هر دو محال است. براى اينكه چنين تالى فاسدى پيش نيايد بايد ممكن در خارج، متصف به امكانى كه در خارج، وجود دارد بشود. در جواب وى گفته مى شود اتصاف به وصفى در خارج، مستلزم آن نيست كه خود وصف هم در خارج موجود باشد. همانطور كه مطلب در تمام معقولات ثانيه چنين است; زيرا در معقولات ثانيه، عروض (مفهوم معقول ثانى بر معروض خود) در ذهن است و اتصاف موصوف بدان در خارج. بنابراين، ممكنات در خارج به امكان متصف مى شوند، اما حقيقت امكان يك امر خارجى مستقل ـ مانند ساير مستقلات ديگر ـ نيست; بلكه مفهومى است عدمى از سنخ أعدام مضافه، كه بهره اى از وجود در ذهن يافته است.از مطالب فوق، روشن شد كه امكان ـ كه عبارت از سلب ضرورتين است ـ ميان تمام ماهيات، مشترك است، همانطور كه مفهوم وجود ميان تمام وجودات، مشترك است.