گاهى امكان گفته مى شود و از آن، اين معنا اراده مى شود: «بودن يك چيز به گونه اى كه از فرض وقوعش محال لازم نيايد.» و نام آن، امكان وقوعى است.
شرح
امكان وقوعى، اخص از امكان ذاتى است; زيرا هر امكان وقوعى بايد امكان ذاتى داشته باشد، اما هرچه امكان ذاتى دارد ممكن است امكان وقوعى نداشته باشد. در فصل هشتم از همين مرحله خواهد آمد كه گاهى يك چيز ذاتاً ممكن است اما وقوعاً به دليل آنكه از وقوعش محالى ذاتى پيش مى آيد ممتنع مى باشد، مانند اينكه جسم غير متناهى الابعاد ذاتاً ممكن است لكن وقوعاً به دليل آنكه از وقوع آن لازم مى آيد كه غير متناهى بين حاصرين واقع شود ـ كه اين محال ذاتى است ـ محال وقوعى خواهد بود. پس، جسم غير متناهى ذاتاً ممكن، ولى وقوعاً محال است; زيرا مستلزم يك محال ذاتى است كه عبارت باشد اينكه غير محصور، محصور شود. شرح مطلب را بزودى خواهيد خواند.(1)
متن
وربّما أطلق الامكان واريد به ما للوجود المعلولىّ من التعلّق والتقوّم بالوجود العلّىّ وخاصّة الفقر الذاتىّ للوجود الامكانىّ بالنسبة إلى الوجود الواجبىّ جلّ وعلا، ويسمّى الامكان الفقرىّ والوجودىّ قبال الامكان الماهوىّ.1 . نهايه، مرحله چهارم، فصل هشتم، ص 66.