گاهى امكان گفته مى شود و از آن اراده مى شود تعلّق وتقوّمى كه معلول، نسبت به وجود علت دارد، خصوصاً فقر ذاتى وجود امكانى نسبت به وجود واجب تعالى. و نامش امكان فقرى و امكان وجودى است، در برابر امكان ماهوى.
شرح
امكان فقرى يا امكان وجودى از ابداعات صدرالمتألهين است. همانطور كه امكان را به ماهيت نسبت داده ولا ضرورت وجود و عدم را از آن اراده مى كنيم، امكان را به وجود نسبت داده فقر ذاتى را از آن اراده مى كنيم. ممكنات نسبت به ذات حق تعالى فقير و نيازمندند. اين فقر ونيازمندى امر عارضى براى آنها نيست، بلكه در تار و پود آنها فقر و نياز نهفته است. اگر فقر و نياز عارض بر آنها بود لازم مى آمد كه آنها ذاتاً نيازمند نباشند و اين با معلوليّت ذاتى آنها منافات داشت. امكان فقرى و وجودى در مقابل غناى ذاتى و وجودى خداى تبارك و تعالى است كه آيه شريفه به آن اشاره مى فرمايد: يا ايّها الناس انتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحميد.(1)
متن
تنبيه آخر
الجهات الثلاث المذكورة لا تختصّ بالقضايا التى محمولها الوجود بل تتخلل واحدة منها بين أىّ محمول مفروض نسب إلى أىّ موضوع مفروض، غير أنّ الفلسفة لا تتعرض منها إلاّ بما يتخلل بين الوجود وعوارضه الذاتية لكون موضوعها الموجود بما هو موجود.1 . فاطر، آيه 15