مصاديق امكان بالقياس - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاديق امكان بالقياس

ترجمه

بله، براى واجب بالذات، امكان بالقياس هست، وقتى او را با واجب الوجود فرضى ديگر يا معلولهاى او مقايسه كنيم; چون بين آن دو، عليت و معلوليتى حاكم نيست، همانطور كه آن دو معلول علت ثالثه نيستند.

نظير دو واجب الوجود فرضى، دو ممتنع الوجود بالذات هست، وقتى كه يكى از آن دو با ديگرى يا لوازم آن مقايسه شود. همچنين امكان بالقياس حاكم است بين واجب بالذات و بين ممكنى كه هم اكنون به علت فقدان بعضى از شرايط وجودى، معدوم هست; زيرا آن معدوم، معلول نبودن علت تامه خود كه حسب الفرض واجب بالذات، جزئى از اجزاى اوست، مى باشد و واجب به تنهايى آن ممكن را ايجاب نمى كند. پس، واجب بالذات نسبت به آن امكان بالقياس دارد و همينطور بالعكس.

شرح

سه مثال براى امكان بالقياس مى آورند: يكى ميان دو واجب فرضى كه هيچ رابطه علّى و معلولى بين آنها موجود نيست. همينطور ميان يكى از آن دو واجب فرضى و يكى از معلولات واجب ديگر، كه در اين صورت هم هيچ رابطه علّى و معلولى در بين نيست.

مورد دوم ميان دو ممتنع بالذات مانند اجتماع ضدين و ارتفاع نقيضين كه هيچ تعلّق علّى و معلولى بين اين دو، وجود ندارد. و يا ميان يك ممتنع بالذات مانند اجتماع ضدين و يكى از لوازم ممتنع بالذات ديگر، مانند محال بودن بُعد غير متناهى كه لازمه يك ممتنع بالذات است كه عبارت باشد از اينكه محصور غير محصور باشد. بديهى است ميان اجتماع ضدين كه ممتنع بالذات هست و ميان محال بودن بُعد غير متناهى كه لازمه ممتنع ذاتى ديگر هست امكان بالقياس حاكم است.(1)

مورد سوم ميان واجب الوجود بالذات و يك معلولى كه هم اينك به سبب فراهم نبودن ديگر اجزاى عليت، موجود نيست. فى المثل، زيد در قرن آينده بايد متولد شود و هم اكنون به علت فقدان پدر و مادر او كه اجزاى عليت او هستند، او هم موجود نيست. در اين مورد، واجب الوجود جزئى از عليت تامه زيد بوده است و تا تحقق و انضمام ساير اجزاى علّىِ «زيد» آن ممكن، معدوم خواهد بود. در اينجا نسبت آن واجب، به زيدِ معدومِ ممكن الوجود، نسبت امكان بالقياس است; زيرا بين واجب و زيدِ معدوم در حال حاضر هيچ عليت و معلوليتى در بين نيست.

البته اينكه واجب الوجود را جزئى از علت تامه به حساب مى آوريم اين بدان جهت هست كه وقتى اراده واجب به آن تعلق گرفته كه زيد در قرن آينده در فلان مكان متولد شود، عنصر زمان و مكان هم جزئى از علل تحقق زيد قرار مى گيرند. از اين رهگذر واجب الوجود را جزئى از علت تامه كه زمان و مكان هم ديگر اجزاى او هستند محسوب مى كنيم; و الاّ صرف نظر از اراده حق نسبت به تحقق زيد در قرن آينده، خود واجب الوجود علت تامه است و علت ديگرى در پيدايش زيد دخالت ندارد. و زمان و مكان هم به اراده واجب الوجود، دو جزء علت در فرض مذكور قرار گرفته اند.

متن

وقد تبيّن بما مرّ: أوّلاً أنّ الواجب بالذات لا يكون واجباً بالغير ولا ممتنعاً بالغير، وكذا الممتنع بالذات لا يكون ممتنعاً بالغير ولا واجبا بالغير. ويتبيّن به أنّ كلّ واجب بالغير فهو ممكن، وكذا كلّ ممتنع بالغير فهو ممكن.

1 . شرح بيشتر اين لازم و ملزوم را در فصل هشتم از مرحله چهارم، كتاب نهايه، ص 66 مطالعه كنيد.

/ 337