اگر گفته شود اين سخن كه بين دو ممتنع بالذات چيزى جز مصاحبت اتفاقى برقرار نمى گردد، ممنوع است; زيرا معانى اى (صفات سلبى) كه عقل، امتناع آن را براى واجب ثابت مى كند، مانند شريك با ماهيت با تركيب داشتن و امثال آن، بايد صفاتى باشند كه بالذات براى او ممتنع باشند; زيرا اگر ممتنع بالغير باشند ممكن بالذات خواهند بود ـ چنانكه گذشت ـ در حالى كه صفت امكانى براى واجب تعالى نيست; چون در جاى خود اثبات شد كه واجب تعالى از جميع جهات، واجب است (اين مقدمّه اول).وآنگهى، دلايلى كه بر نفى صفات ممتنعه اقامه مى شوند ـ چنانكه كه در اول كتاب گفته شد ـ براهين انى (از قسم دوم) هستند، كه سلوك در آن از طريق ملازمات عامه صورت مى پذيرد. پس، براى نتايج آن براهين «كه همان امتناع اين صفات هست» علاقه لزوميه با مقدمات خود حاصل است (اين مقدمه دوم). پس، تمام آن نتايج معلول مقدمات خود هستند و ممتنع بالغيرخواهند بود. در حالى كه اثبات شد كه آنها ممتنع بالذات هستند. و اين خلاف فرض است (اين هم اشكالى ديگر).