رد نظريه دوانى - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رد نظريه دوانى

ترجمه

سخن وى مردود است; زيرا انتسابى كه ممكنات به او پيدا مى كنند، اگر اين انتساب موجب عارض شدن يك واقعيتى بر ماهيات مى شود، همانا آن واقعيت، وجود است; زيرا براى يك ماهيت موجود جز دو حيثيّت ماهيت و وجود، چيز ديگرى نيست. و زمانى كه واقعيّت به ماهيت نسبت داده نشد، پس از آنِ وجود است.

و اگر اين انتساب، چيزى را براى ماهيت ايجاب نمى كند و ماهيت قبل از انتساب و بعد از انتساب يكسان است، پس واقعيت يابى و اصيل شدن ماهيت به واسطه انتساب آن به وجود حق، انقلاب است. و آن محال است.

شرح

خلاصه جواب آن است كه چرا ناگهان ماهيت اعتبارى، اصيل مى شود. خود محقق دوانى كه قبول دارد ماهيت فى نفسه اعتبارى است، ولى مى گويد وقتى اصيل مى شود كه انتساب به وجود پيدا كند. سؤال اين است كه انتساب ماهيت اگر در حال آن تغييرى ايجاد مى كند و اين تغيير به آن واقعيّت و تحقق مى بخشد، اين همان وجود است كه بر آن عارض شده و به آن موجوديت بخشيده است; گرچه خصم از ذكر نام آن خوددارى كند. پس اصالت از آنِ وجود است نه ماهيت. و اگر ماهيت، قبل از انتساب و بعد از انتساب بر يك حال باقى است، پس چگونه ناگهان از اعتباريت به اصالت منقلب مى شود؟ و انقلاب به اين معنا كه ذاتى، بدون هيچ تغييرى در حال او، ذات ديگر شود، محال و ممتنع است.

متن

يتفرع على أصالة الوجود واعتبارية الماهية: أوّلا أنّ كلّ ما يُحمل على حيثيّة الماهيّة فانّما هو بالوجود وأنّ الوجود حيثيّة تقييديّة فى كلّ حمل ماهوىّ، لما أنّ الماهيّة فى نفسها باطلة هالكة لا تملك شيئاً، فثبوت ذاتها وذاتيّاتها لذاتها بواسطة الوجود. فالماهيّة وإن كانت إذا اعتبرها العقل من حيث هى لم تكن إلاّ هى لا موجودة ولا معدومة، لكنّ ارتفاع الوجود عنها بحسب هذا الاعتبار، ومعناه أنّ الوجود غير مأخوذ فى حدّها، لا ينافى حمله عليها خارجاً عن حدّها عارضاً لها، فلها ثبوت مّا كيفما فرضت.

ترجمه

بر اصالت وجود و اعتباريت ماهيت (ده مطلب) تفريع مى شود:

مطلب اول: هر محمولى كه بر حيثيّت ماهيت حمل مى شود به سبب آن است كه آن ماهيت، وجود دارد. و در هر حمل ماهوى، (حملى كه موضوع و محمول در آن ماهيتى از ماهيات باشد) وجود، حيثيت تقييدى است. اين مطلب به آن جهت است كه ماهيت به خودى خود، باطل و هالك مى باشد. نتيجه اينكه ثبوت ذات و ذاتيات ماهيت براى خودش به واسطه وجود است.

پس، ماهيت گرچه وقتى عقل آن را «هى هى» لحاظ مى كند، نه وجود، عين ذات آن است نه عدم، لكن ارتفاع وجود از آن به اين لحاظ (هى هى) ـ در حالى كه معناى ارتفاع وجود از ماهيت آن است كه وجود عين ماهيت نيست و مأخوذ در تعريف ماهيت نمى باشد ـ منافات با حمل وجود بر ماهيت، به عنوان محمولى كه خارج از ذات ماهيت است، ندارد. پس در هر صورت براى ماهيت، ثبوتى هست (يا در ذهن يا در خارج).

شرح

وقتى موضوع يك قضيه را مقيد به قيدى ساختيم آن قيد را حيثيت تقييدى براى موضوع آن قضيه مى ناميم. مثلا وقتى مى گوييم: «به مرد دانشمند اكرام كن» موضوع ما يك مرد مقيد به قيد دانشمند است. پس قيد دانشمند حيثيت تقييدى براى حكم مذكور است. لذا ما نمى توانيم به هر مردى اكرام كنيم. فقط به مردى مى توانيم اكرام كنيم كه واجد اين قيد باشد.

حال مى خواهيم بگوييم ماهيت «من حيث هى هى» مانند «انسان»، «فرس» و «بقر» در ذات ماهوى آنها نه وجود افتاده است نه عدم. پس عارى از هر يك از اين دو مى باشند. لذا وجود و عدم در تعريف هيچ ماهيتى آورده نمى شوند. حال اگر بخواهيم يك محمولى را بر يك ماهيتى حمل كنيم، تا آن ماهيت، مقيد به قيد وجود نشود و به عبارت ديگر تا آن ماهيت، موجود نشود، صلاحيت آن را كه موضوع يك حكم قرار بگيرد، نخواهد داشت. پس مى توانيم بگوييم در همه قضايايى كه موضوع آنها ماهيتى از ماهياتند، وقتى محمولى براى آن موضوعات آورده مى شود كه آن موضوعات وجود داشته باشند.

اينجاست كه مى گوييم وجود، حيثت تقييديه در حملهاى ماهوى است. وقتى ذات انسان را براى انسان حمل مى كنيم و مى گوييم «الانسان ناطقٌ» يا «حيوانٌ» اگر موضوع ما، كه «انسان» هست، وجود داشته باشد و به عبارت ديگر وجود، حيثيت تقييدى او نشود، چگونه امر غير موجود مى تواند انسان يا ناطق يا حيوان باشد؟ آن چيزى كه «انسان» يا «ناطق» يا «حيوان» است بايد موجود باشد; ولو آن كه در ظرف ذهن وجود يابد. مقصود از حملهاى ماهوى، محمولاتى هستند كه ماهيت يا هست نه با لوازم آن باشند.

/ 337