از آنچه گذشت معلوم شد كه فصول بما انها فصول، بسيط هستند و مركب از جنس و فصل نمى باشند و محض در مميّز ذاتى بودن مى باشند. و نيز صور مادى كه ذاتاً مادى هستند و براى ماده، موجود مى باشند، آنها هم بسايط خارجى و غير مركب از ماده و صورت هستند (همانطور كه) در عقل، بسيط بوده غير مركّب از جنس و فصل مى باشند. والا (يعنى اگر مركب باشند) لازم مى آيد يكى از آنها (فصول يا صور) انواع متسلسلى باشد; چنانكه قبلا بدان اشاره شد.
شرح
فصل به حيث فصل بودن (اعتبار اول) نه از آن حيث كه تمام حقيقت نوع است (اعتبار سوم) بسيط مى باشد و مركب از جنس و فصل نيست; زيرا اگر مركب از جنس و فصل باشد باز فصل آن به نوبه خود، مركب از جنس و فصل ديگرى است. و هكذا تا بى نهايت، كه از اين لازم مى آيد در وجود يك فصل، انواع و فصول بى شمارى نهفته باشد و تا بى نهايت سلسلهوار به پيش رود كه اين بداهةً باطل است. سخن در صورت هم كه همان فصل بشرط لا است (اعتبار دوم) بدين منوال مى باشد.
متن
وأمّا النفس المجرّدة فهى باعتبار أنّها فصل للنوع حيثيّتها حيثيّة الوجود الناعتى، وقد عرفت أنّ لا ماهيّة للوجود الناعتى، وأمّا من حيث تجرّدها فى ذاتها فإنّ تجرّدها مصحّح وجودها لنفسها، كما أنّها موجودة فى نفسها وهى تمام حقيقة النوع فيصدق عليه الجوهر فتكون هى النوع الجوهرىّ الذى كانت جزءاً صوريّاً له وليست بصورة، ولا ينافيه كون وجودها للمادّة أيضاً، فإنّ هذا التعلق إنّما هو فى مقام الفعل دون الذات، فهى ماديّة فى فعلها لا فى ذاتها.