موارد ديگرى كه ايهام تناقض در آنها مى رود - فروغ حکمت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فروغ حکمت - نسخه متنی

مترجم و شارح: محسن دهقانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بايد گفت مؤلف اگر در كتاب بدايه فرموده اند: از معدوم مطلق به حمل اولى اخبار نمى شود مراد اين است كه معدوم مطلق چون بهره اى از واقعيت ندارد «بماانه معدوم مطلق» قابل اخبار نيست، ولى به ملاك حمل شايع و از آن جهت كه مفهومى است موجود در ذهن، قابل اخبار هست.

اما در كتاب نهايه اگر مى فرمايد به حمل شايع، قابل اخبار نيست، يعنى بر فرض كه معدوم مطلق به نحو قضاياى غيربتّى تحقق خارجى داشته باشد چون معدوم مطلق است قابل اخبار نيست. اما به عنوان يك معنا و مفهوم با قطع نظر از موجوديت آن در ذهن، كه ملاك حمل اولى است، قابل اخبار هست.متن

وبمثل ما تقدّم أيضاً يندفع الشبهة عن عدّة من القضايا تُوهم التناقضَ كقولن الجزئىّ جزئىّ وهو بعينه كلّىّ يصدق على كثيرين، وقولن اجتماع النقيضين ممتنع وهو بعينه ممكن موجود فى الذهن، وقولن الشىء إمّا ثابت فى الذهن أو لا ثابت فيه وإللاثابت فى الذهن ثابت فيه، لأنّه معقول موجود بوجود ذهنىّ.

فالجزئىّ جزئىّ بالحمل الأوّلىّ كلّى صادق على كثيرين بالحمل الشائع، واجتماع النقيضين ممكن بالحمل الأوّلىّ، ممتنع بالحمل الشائع، واللاثابت فى الذهن لا ثابت فيه بالحمل الأوّلىّ، ثابت فيه بالحمل الشائع.

موارد ديگرى كه ايهام تناقض در آنها مى رود

ترجمه

و به مثل آنچه جواب داده شد، شبهه مندفع مى شود از پاره اى از قضايايى كه شبهه تناقض در آنها شده است، مانند «جزيى، جزيى است». در حالى كه خود اين قضيه، كلى بوده و بر كثيرين صدق مى كند. و مانند «اجتماع نقيضين، ممتنع است». در حالى كه (اجتماع نقيضين) ممكنى است موجود در ذهن. و مانند جمله «شىء» يا ثابت است در ذهن يا لا ثابت. در حالى كه «لا ثابت» خود نيز در ذهن ثابت است; چون خود آن مفهومى است كه تعقلش مى نماييم و موجود ذهنى است.

(حل شبهه اين است كه) جزيى، جزيى است به حمل اولى، كلى وصادق بر كثيرين است به حمل شايع. اجتماع نقيضين ممكن است به حمل اولى ممتنع است به حمل شايع. و لا ثابت در ذهن لا ثابت است به حمل اولى، ثابت در ذهن است به حمل شايع.

شرح

سه مورد ديگر از قضايايى را كه ايهام تناقض در آنها مى رود، ذكر مى كنند. و پاسخى شبيه پاسخ سابق مى دهند. وقتى جزيى را تصور مى كنيم ـ به حكم آنكه هر چيز خودش، خودش هست ـ جزيى، جزيى است. و از سوى ديگر، جزيى به معناى ما يمتنع صدقه على كثيرين مفهومى است كه هزاران مصداق دارد; زيد جزيى است، عمرو جزيى است، بكر و خالد جزيى هستند، و... . پس مفهوم جزيى، خود يك كلى است كه برتمام اين مصاديق صدق مى كند. از اين رو، جزيى هم جزيى است هم كلى. و اين همان تناقض محال است.

جواب مى دهند كه مفهوم جزيى به حكم حمل اولى ـ كه هر مفهومى خودش، خودش هست لا غير ـ جزيى است و نمى تواند غير از اين باشد. اما به حكم آن كه خود، مفهومى است كه «يصدق على كثيرين»، كلى است. بنابراين وقتى مى گوييم «زيدٌ و عمروٌ و بكرٌ جزئىٌ» اين حمل حمل شايع است و به حمل شايع جزيى، كلى است و بر مصاديق بى شمار قابل حمل است.

در مثال دوم جمله «اجتماع نقضين ممتنع است» را مطرح مى كنند. و مى گويند از يك سو اجتماع نقيضين، ممتنع است و از سوى ديگر چون به عنوان يك مفهوم در ذهن، موجود شده، ممكن هست نه ممتنع. پس، جمع بين امكان و امتناع كه نقيضين يكديگرند شده است. جواب آن است كه مفهوم اجتماع نقيضين كه ملاك حمل اولى است امر ممكنى است در ذهن; اما حقيقت اجتماع نقيضين به وجود خارجى كه ملاك حمل شايع هست، ممتنع است.

در مثال سوم شىء را به ثابت در ذهن و لا ثابت در ذهن تقسيم مى كنند. مفهوم لا ثابت به عنوان يك مفهوم در ذهن، وجود ذهنى پيدا كرده، ثابت در ذهن شده است. از سوى ديگر مطابق تقسيم، لا ثابت در ذهن هست. پس هم لا ثابت است هم ثابت.

در اينجا هم جواب مى دهند كه لا ثابت، لا ثابت است به حمل اولى، كه حمل مفهوم بر مفهوم باشد; چون نمى شود كه مفهوم لا ثابت چيزى غير از لا ثابت باشد. اما به عنوان اينكه اين مفهوم در ذهن، وجود پيدا كرده است، يعنى ثبوت ذهنى يافته و ملاك حمل شايع را كه اتحاد در مقام وجود است پيدا نموده است، موجود مى باشد. وقتى مى گوييم «لا ثابت موجودٌ فى الذهن» اين حمل، حمل شايع است و امرى ممكن و جايز مى باشد.

در تمام اين موارد با تعدد جهتِ حمل، مشكل تناقض حل مى شود. صدرالمتألهين علاوه بر وحدات ثمانيه (وحدت موضوع، محمول، زمان، اضافه، مكان، شرط، جزء وكل، قوه وفعل) كه در تناقض، شرط است، وحدت حمل را هم مصحح تناقض دانسته و شروط تناقض را نُه شمرده اند.(1)

/ 337