نظير قضاياى موجبه معدوله، قضاياى سالبه مى ماند، مانند «انسان حجر نيست». در اين سنخ قضايا نيز عدم، رابط قرار نمى گيرد، مگر به حسب اعتبار ذهنى.
شرح
فرق بين قضاياى موجبه معدوله و سالبه اين است كه در قضاياى موجبه حكم به ايجاب وجود دارد، ولى در قضاياى سالبه سلب الحكم و سلب الربط وجود دارد. در سوالب بر خلاف موجبات، محمول از موضوع سلب مى شود. پس اساساً ربطى در ميان نيست، مگر آنكه ذهن همين سلب الربط را عدم رابط بداند و براى سلب ربط اعتبار وجود كند و آن را چيزى بپندارد. همانطور كه براى عدم العلة فرض ثبوت مى كرد و آن را علت براى عدم معلول فرض مى كرد و نامش را علت عدمى مى گذاشت. در اينجا نيز سلب الربط را ربط سلبى فرض كند و نامش را عدم رابط بگذارد.شباهت قضاياى سالبه و موجبه معدوله از اين جهت هست كه همانطور كه عدم در موجبات، رابط نمى شدند در اينجا نيز نمى شوند، مگر اينكه در سوالب مى توان براى سلب محمول از موضوع، اعتبار ثبوتى كرد و نامش را عدم رابط گذارد. ولى در موجبات پس از فرض ثبوت براى يك يا دو طرف، رابط از سنخ وجود به ميان مى آيد نه از سنخ عدم.
متن
الخامس:أنّ الوجودات الرابطة لا ماهيّة لها، لأنّ المهيّات هى المقولة فى جواب ما هو، فهى مستقلّة بالمفهوميّة والوجودات الرابطة لا مفهوم لها مستقلا بالمفهوميّة.