سيد جمال - نهضت های اسلام صد ساله اخیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نهضت های اسلام صد ساله اخیر - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اخباريگري ( در شيعه ) در قرن دهم ، و نهضت وهابيگري در قرن دوازدهم . همه اين نهضتها ، اعم از فكري و عملي و اعم از پيشرو و ارتجاعي نيازمند به بررسي و تحليل وسيعي است ، خصوصا با توجه به اينكه اخيرا عده اي فرصت طلب از خلاء موجود سوء استفاده كرده و طبق دستور و به طور دلبخواه نهضتهاي دوره اسلامي را تحليل مي كنند و در اختيار توده بي خبر مي گذارند . ما فعلا به بررسي مختصري از نهضتهاي اصلاحي اسلامي صد ساله اخير مي پردازيم

كه با ما و زندگي فعلي ، پيوند نزديك دارد و به نتيجه گيري براي عصر و زمان خودمان كه در متن نهضتي اسلامي و اصلاحي هستيم مي پردازيم . از حدود نيمه دوم قرن سيزدهم اسلامي و نوزدهم مسيحي به بعد يك جنبش اصلاحي در جهان اسلام آغاز شده است .

 اين جنبش شامل ايران و مصر و سوريه و لبنان و شمال آفريقا و تركيه و افغانستان و هندوستان مي شود . در اين كشورها كم و بيش داعيه داران اصلاح پيدا شده و انديشه هاي اصلاحي عرضه كرده اند . اين جنبشها به دنبال يك ركود چند قرني صورت گرفت و تا حدي عكس العمل هجوم استعمار سياسي و اقتصادي و فرهنگي غرب بود و نوعي بيدارسازي و رنسانس ( تجديد حيات ) در جهان اسلام به شمار مي رود .

سيد جمال

بدون ترديد سلسله جنبان نهضتهاي اصلاحي صد ساله اخير ، سيد جمال الدين اسدآبادي معروف به افغاني است . او بود كه
بيدارسازي را در كشورهاي اسلامي آغاز كرد ، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقع بيني خاصي بازگو نمود ، راه اصلاح و چاره جوئي را نشان داد . با اينكه در باره سيد جمال فراوان گفته و نوشته مي شود ، ولي راجع به تز اصلاحي او كمتر سخن مي رود و يا من كمتر ديده و شنيده ام . به هر حال خوب است بدانيم كه سيدجمال درد جامعه اسلامي را چه تشخيص مي داده و راه چاره را چه مي دانسته است و چه راههائي براي وصول به هدفهاي اصلاحي خويش انتخاب مي كرده است ؟

 نهضت سيدجمال ، هم فكري بود و هم اجتماعي . او مي خواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگي آنها . او در يك شهر و يك كشور و حتي در يك قاره توقف نكرد ، هر چند وقت در يك كشور به سر مي برد . آسيا و اروپا و افريقا را زير پا گذاشت . در هر كشور با گروههاي مختلف در تماس بود همچنانكه نوشته اند در برخي كشورهاي اسلامي عملا وارد ارتش شد براي اينكه تا دل سپاهيان نفوذ نمايد . مسافرت سيد به كشورهاي مختلف اسلامي و بازديد آنها از نزديك سبب شد

كه آن كشورها را از نزديك بشناسد و ماهيت جريانها و شخصيتهاي اين كشورها را به دست آورد ، همچنانكه جهان پيمائيش و مخصوصا توقف نسبتا طولانيش در كشورهاي غربي او را به آنچه در جهان پيشرفته مي گذشت و به ماهيت تمدن اروپا و نيت سردمداران آن تمدن آشنا ساخت . سيد جمال در نتيجه تحرك و پويائي ، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي كشورهاي اسلامي كه
داعيه علاج آنها را داشت دقيقا آشنا شد . سيد جمال مهمترين و مزمنترين درد جامعه اسلامي را استبداد داخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه كرد . آخر كار هم جان خود را در همين راه از دست داد . او براي مبارزه با اين دو عامل فلج كننده ، آگاهي سياسي و شركت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد

 و براي تحصيل مجد و عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامي در جهان كه شايسته آن هستند بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعي را در كالبد نيمه مرده مسلمانان ، فوري و حياتي مي دانست . بدعت زدائي و خرافه شوئي را شرط آن بازگشت مي شمرد . اتحاد اسلام را تبليغ مي كرد. دستهاي مرئي و نامرئي استعمارگران را در نفاق افكني هاي مذهبي و غير مذهبي مي ديد و رو مي كرد .

دو امتياز

از خصوصيات برجسته سيد جمال اينست كه در اثر آشنائي نزديك با جامعه شيعه و با جامعه سني ، تفاوت و دوگانگي وضع روحانيت شيعه را با روحانيت سني به خوبي درك كرده بود . او مي دانست كه روحانيت سني يك نهاد مستقل ملي نيست و در مقابل قدرتهاي استبدادي و استعماري قدرتي به شمار نمي رود . روحانيت سني وابسته به حكومتهائي است كه خود قرنها آن را به عنوان " اولوالامر " به جامعه معرفي كرده است . لهذا در جامعه تسنن به سراغ علما نمي رفت ، مستقيما به سراغ خود مردم مي رفت . از نظر او علماء ديني سني از جهت اينكه بشود به عنوان پايگاه ضد استبداد
و ضد استعمار از آنها بهره جست ، امتياز خاصي ندارند ، مانند ساير طبقاتند . ولي روحانيت شيعه چنين نيست . روحانيت شيعه يك نهاد مستقل است ، يك قدرت ملي است ، همواره در كنار مردم و در برابر حكمرانان بوده است . از اين رو سيد جمال در جامعه شيعه ، اول به سراغ طبقه علما رفت و به آگاه سازي آنها پرداخت ، اين طبقه را بهترين پايگاه براي مبارزه با استبداد و استعمار تشخيص داد .

 از مضمون و محتواي نامه هائي كه سيد به علماء شيعه ، خصوصا نامه اش به زعيم بزرگ مرحوم حاج ميرزا حسن شيرازي اعلي الله مقامه و نامه ديگرش كه صورت بخشنامه دارد به سران علماء معروف و برجسته شيعه در عتبات و در تهران و مشهد و اصفهان و تبريز و شيراز و غيره نوشته است اين مدعا كاملا پيدا است . سيد جمال تشخيص داده بود كه در روحانيت شيعه اگر احيانا افرادي رابطه نزديك با مستبدان زمان خود داشته اند ، وابستگي خود را با روحانيت و مردم و دين حفظ كرده اند

و از آن اصل كه در فقه مطرح است يعني " استفاده از پايگاه دشمن به سود مردم " پيروي كرده اند ، و اگر احيانا افرادي هم بوده اند - كه البته بوده اند - كه واقعا وابسته بوده اند ، جنبه استثنائي داشته اند و لهذا مردم شيعه پيوند محكم خود را با روحانيت شيعه در طول تاريخ نگسسته اند ( 1 ) . روش سيد جمال در قبال روحانيت شيعه ، تأثير فراواني

. 1 رجوع شود به كتاب " نقش روحانيت پيشرو در جنبش مشروطيت ايران " تأليف حامد الگار ، ترجمه ابوالقاسم سري .

/ 36