در مدح بهرامشاه - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح بهرامشاه





  • روز بر عاشقان سياه كند
    راه بر عقل و عافيت بزند
    گاه چون نعل اندر آذر بست
    گاه چون زلف را ز هم بگشاد
    گاه بيجاده را بطوع و بطبع
    گه چو دندان سپيد كرد بطمع
    گه بيندازد از سمن بستر
    گاه زلف شكسته را بر دل
    گاه خط دميده را بر جان
    گاه بر جبرئيل صومعه را
    گاه بر ديو هم ز سايه ى خويش
    بوى او كش عدم نبوييدى
    لب او را كه بوسه گه بودى
    عشق را گه دلى نهد در بر
    عقل را گه كله نهد بر سر
    پيشه ى آفتاب خود اينست
    جامه ى گازر ار سپيد كند
    اينهمه مي كند وليك از بيم
    از پى آنكه رويش آينه است من غلام كسى كه هر چه كند
    من غلام كسى كه هر چه كند



  • مست چون قصد خوابگاه كند
    ز آنچه او در ميان راه كند
    يوسفان را اسير چاه كند
    تنگ بر آفتاب و ماه كند
    در سر رنگ برگ كاه كند
    ملك الموت را سياه كند
    گاه بالين گل گياه كند
    حلقه ى حضرت الاه كند
    نسخه ى توبه ى گناه كند
    چار ديوار خانقاه كند
    شش سوى صحن خوابگاه كند
    گاهش از قهر در پناه كند
    گاهش از لطف بوسه خواه كند
    تا دل اندر برش سياه كند
    تا سر اندر سر كلاه كند
    چون كسى نيك تر نگاه كند
    روز گازر همو سياه كند
    آه را زهره نى كه آه كند
    آه آيينه را تباه كند چون سنايى به جايگاه كند
    چون سنايى به جايگاه كند


/ 418