در مدح ناصح الملك كمال الدين شيخ الحرمين خطيب نوآبادى - قصاید نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح ناصح الملك كمال الدين شيخ الحرمين خطيب نوآبادى





  • اى خدايى كه رهيت افسر دو جهان نشود
    چنگ در دامن مهر تو چگونه زند آنك
    سخت پى سست بود در طلب كوى تو آنك
    هر كه در جست لقايت نبود راست چو تير
    هر كه جولانگه او حضرت پاكيزه ى تست
    چون به ميدان تو پيكان بلا گشت روان
    موكب جان ستدن چون بزند لشكر عشق
    اى ره آموز كه هر كو به تو ره يافت به تو
    آنكه هستندهم افراشته ى فضل تو اند
    مره ى بندگى از خاك درت مي روبند
    كيسه ها دوخته بر درگهت از روى اميد
    گرسنه بوده و پنداشت بسر كرده ى راه
    همه از حكم تو افكنده و برداشته اند
    گبر خواهد كه بود طالب كوى تو وليك
    هفت سياره روانند و ليك از رفتن
    هر كسى علم همى خواند ليكن يك تن
    آن منبه كه ز تنبيه وى اندر همه عمر
    آنكه گه گه كف او بيند ابر از خجلى
    آنكه در درد بماندى ز بلاى شيطان كند بايد به جفا ديده و دندان كسى
    كند بايد به جفا ديده و دندان كسى



  • تا بر حسب تو فرش قدمش جان نشود
    مرو را خدمت تو قيد گريبان نشود
    مرد را باديه بر ياد تو بستان نشود
    خواب در ديده ى او جز سر پيكان نشود
    هرگز از دور فلك بي سر و سامان نشود
    جان سپر سازد مردانه و پنهان نشود
    او به جز بر فرس خاص به ميدان نشود
    هرگز اندر ره دين گمره و حيران نشود
    هرگز افراشته ى فضل تو ويران نشود
    تامگر كاركشان طعمه ى خذلان نشود
    زان كه بي لطف تو كس در خور غفران نشود
    از پذيرفتنشان يار و نگهبان نشود
    ورنه از ذات كسى گبر و مسلمان نشود
    بتكلف هذيان آيت قرآن نشود
    ماه در رفعت و در جرم چو كيوان نشود
    چون جمال الحكما بحر درافشان نشود
    هيچ دل در ره دين معدن عصيان نشود
    باز گردد ز هوا مايل باران نشود
    هر كرا مجلس او آيت درمان نشود چاكر او ز بن سى و دو دندان نشود
    چاكر او ز بن سى و دو دندان نشود


/ 418