در مدح تاج العصر حسن عجايبى به حسن زشت - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح تاج العصر حسن عجايبى به حسن زشت





  • طالع از طالعت عجايب تر
    گه به چرخت برد چو قصد دعا
    گه به دستت ببندد از دل پاى
    گه برهنه ت كند چو آبان شاخ
    شجرى كرد مر ترا از فضل
    قوتى دارد اين سخن بى فعل
    زان كه مر آفتاب دولت را
    تا نبيند ازو عدوت نشان
    كرده علمت فلك نمونه ى جهل
    سخنى گويمت برادروار
    عبره كرده سپهر حكمت را
    در خرابات كم گذر چونه اى
    مكن از كعبتين نرد و قدح
    چون همى بازى و همى مانى
    پيش هر دون مكن چو چنبر پشت
    كه ميانه تهي ست گاه سخا
    نزد دونان حدي مى مگذار
    تا نباشى برين سبك چون جان
    يار دونان همى بوى چون جهل يكسو افكن ز طبع بى نفسى
    يكسو افكن ز طبع بى نفسى



  • كس نديدى عجايب ديگر
    گه به خاك آردت چو عزم قدر
    گه به مهرت ببندد از دل سر
    گه بپوشاندت چو آب شجر
    پس بگسترد پيشت از آن بر
    زينتى دارد اين چمن بى فر
    هست روزى درين درخت نظر
    تا ببيند ازو وليت مر
    كرده نفعت جهان نتيجه ى ضر
    گر نيوشى و داريم باور
    چون نگيرى ز روزگار عبر
    چون مزاج شراب آلت شر
    با له و منك عمر خويش هدر
    بخت بد را بباز بر اختر
    پاى هر سفله را مگير چو در
    سخن دون و سفله چون چنبر
    پيش حران ز جام مى مگذر
    تا نباشى بر آن گران چو جگر
    عاقلان زان كنند از تو حذر تات باشد چو روح قدر و خطر
    تات باشد چو روح قدر و خطر


/ 418