در ستايش قاضى ابوالبركات بن مبارك فتحى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در ستايش قاضى ابوالبركات بن مبارك فتحى





  • به آب ماند يار مرا صفات و صفاش
    ز بوى و خوبى جعد و دو زلف مشكينش
    نگار خانه ى چين است و ناف آهوى چين
    بسى نماند مر آن سرو و ماه را كه شود
    عجب مدار گر از خويش بوسه بربايد
    پديد گشته دو جرم سهيل و سى پروين
    برنگ چون گل سوريست ليك نشناسم
    ز روى عقل كه يارد چخيد بر صفتش
    كه ديده روزى با نور روى او پيوست
    به آتش رخ او ره كه يافت كز تف عشق
    كسى كه بسته ى او شد زمانه داغى كرد
    چو آفتاب جهانتاب گشت طلعت دوست
    بلاى دوستى او مرا شرابى داد
    ز كاروان طبيعت نيافت يك شب و روز
    بپرسدم ز ريا گه گهى به راه وليك
    دل شكسته ى تاريك ازو بدان جويم
    وگرنه دل چه دريغست از كسى كه بود
    پذيره پايش جفاهاى او شوم شب و روز
    چو راحت دلش اندر عناى جان منست گه لطافت پيدا به چشمها پنهانش
    گه لطافت پيدا به چشمها پنهانش



  • كه روى خويش ببينى چو بنگرى بقفاش
    ز رنگ و گردن و گوش و دو عارض زيباش
    درون چين دو زلف و برون چين قباش
    چو ابر پرده ى خورشيد سايه ى بالاش
    كه آينه ست جهان پيش چشم او ز ضياش
    ميان دايره ى ماه وزير جرم سهاش
    چو من برابر او باشم از گل رعناش
    ز راه ديده كه يارد قبول كرد هواش
    ازو نگشت جدا تا نكرد نابيناش
    هزار جان و جگر سوخت زلف دود آساش
    ميان جانش ز لن تفلحوا اذا ابداش
    كه نيست جز دل آزادگان نشان هواش
    كه جز اجل نبود مستى از شراب بلاش
    سواد ديده ى من سود خوابى از سوداش
    هزار صدق فداى يك دروغ و رياش
    كه مى نسب كند از زلفك سياه دوتاش
    هزار جان مقدس فداى جور و جفاش
    براى آن كه نسب دارد آن جفا ز رضاش
    چه من چه عنين گر دركشم عنان ز عناش بگاه تابش پنهان ز ديده ها پيداش
    بگاه تابش پنهان ز ديده ها پيداش


/ 418