در بيان عزت و جلال ذات اقدس الهى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در بيان عزت و جلال ذات اقدس الهى





  • مقدسى كه قديمست از صفات كمال
    به ذات لم يزلى هست واحد اندر مجد
    صفات قدس كمالش برى ز علت كون
    به هستى جبروتى نيايد اندر وهم
    جلال و عز قديمش نبوده مدرك خلق
    نه اوليت او را بود گه اول
    زحير حد انى ورا بود منزل
    به قدرت صمديت لطايف صنعش
    به ساحت قدمش نگذرد قيام فهوم
    چه يافت خاطر ادراك او بجز حيرت
    به ذات پاك نماند به هيچ صورت و جسم
    جلال وحدت او در قدم به سرمد بود
    به وحدت ازلى انقسام نپذيرد
    به كنه ذاتش غفلت عقول را از غيب
    نه قهر باشد او را تغير اندر وصف
    هر آنكه در صفتش شبه و مل انديشد
    هر آنكه كرد اشارت به ذات بى چونش
    براى جلوه گرى از سرادق عرشى
    به صبحدم كشد او شمس از دريچه ى شرق ز نور چرخ منور كند طلايه ى سيم
    ز نور چرخ منور كند طلايه ى سيم



  • منزهى كه جليل ست بر نعوت جلال
    بعز وحدت پيدا از او سنا و كمال
    نماى بحر لقايش بداده فيض وصال
    به عزت ملكوتى برى ز شكل و مال
    نه عقل يابد بروى سبيل مل و مال
    نه آخريت او را نهايتست و مل
    نه در مشاهد قربى جلال اوست جدال
    بداده هر صفتى را هزار حسن و جمال
    نهاده قهر قديمش به پاى عقل عقال
    چه گفت وهم مزور بجز فضول و فضال
    منزهست به وصف از حلول حالت و حال
    صفات عزت او باقيست در آزال
    به عزت ابدى نيست شبه هر اشكال
    نه در سرادق مجدش علوم راست مجال
    نه در صنايع لطفش بود فتور و زوال
    بود دل سيهش نقش گير كفر و ضلال
    بود به صرف حقيقت چو عابد تمال
    كند منور مغرب بروى خوب هلال
    نهد به قبه ى چرخ بلند وقت زوال كند ز بيضه ى كافور صبح ارض و جبال
    كند ز بيضه ى كافور صبح ارض و جبال


/ 418