در باره على بن محمد طبيب غزنوى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در باره على بن محمد طبيب غزنوى





  • اى حل شده از علم تو صد گونه مسائل
    اى خواجه ى فرزانه على بن محمد
    عقل از تو چنان تيز كه سودا ز تخيل
    فرزانه ى خلقت شده از كين تو شيدا
    شخصى كه بدو شمت خلق تو رسيدست
    چون شمت شاهسپرم از باد شمالى
    بي غم ز تو خواهنده و خرم به تو مجلس
    تا عقل تو در عالم جان رخت فرو كرد
    جرم قمر از فر تو در دادن دارو
    يك مسهل تو راست چو بيجاده كهى را
    گر مشعلها شمت داروى تو يابند
    اين ذهن و حذاقت كه تو دارى به طبيبى
    اى خاك درت سجده گه حاسد و ناصح
    از بيم سوال تو عدوى تو چنانست
    در دين محمد چو عمر صلبى اگر چند
    بر فايده ى خلقى ز دو گونه سخن تو
    حقا كه روا باشد كز چون تو طبيبى
    بودم ز ملولى چو تن مردم كوهى
    خود حال دگر خلط چگويم كه ز سودا در گوش من از ضعف دلم وقت شنودن
    در گوش من از ضعف دلم وقت شنودن



  • وى به شده از دست تو صد علت هايل
    وى نايب عيسى به دو صد گونه دلايل
    جان از تو چنان زنده كه اعضا به مفاصل
    ديوانه ى اصلى شده از مهر تو عاقل
    از خلق تو گل گردد كل گهر و گل
    شامل شده از خلق تو هر جاى شمايل
    ياران به تو كوشنده و نازان به تو محفل
    برداشت از آنجا سپه عارضه محمل
    چون مجتمع النوري ست در كل منازل
    مى جذب كند خلط بد از بيست انامل
    زان پس نتواند كه كشد باد مشاعل
    هرگز نرسد كشتى عمر تو به ساحل
    وى آب رخت قبله گه شاعر و سائل
    گويى كه برو زحمت آورد تب سل
    بر طرف زبان دارى احكام اوايل
    چون معنى زجاج و چو تفسير مقاتل
    بر چرخ مباهات كند خسرو عادل
    بودم ز خدورى چو دل مردم غافل
    بودم چو كسى كو خورد افيون و هلاهل چون صور پسين آمدى آواز جلاجل
    چون صور پسين آمدى آواز جلاجل


/ 418