منع كبر و غرور و مذمت دنيا - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

منع كبر و غرور و مذمت دنيا





  • اى دل ار در بند عشقى عقل را تمكين مكن
    خوش نباشد مشورت با عقل كردن پيش عشق
    ماه و تير و زهره و بهرام و برجيس و زحل
    از براى باستانى خسروى را سر مكن
    قوت فرهاد و ملك خسروت چون يار نيست
    گنج اگر خواهى كه يابى ابتدا با رنج ساز
    از براى هفت گندم هشت جنت در مباز
    نى زمانى همچو مايى بلبل مطرب مباش
    زاد آزادى طلب كن چون محمد مردوار
    گرم رو در راه عشق و با خرد صحبت مجوى
    گاه خلوت پيش رضوان زحمت مالك مخواه
    عقل و عشق اندر بدايت جز دم آشفته نيست
    گر قبول عشق خواهى بيخ وصل از دل بكن
    عشق بازى و ز خود تربيت جويى شرط نيست
    از براى چشم زخم بچه ى ديو لعين
    پرده دار عقل را در بارگاه دل نشان
    صورت آدم ندارى از براى زاد ديو
    اندرين ره همرهانى دوربين چون كركسند
    تا نسوزى دل چو لاله پيرهن چون گل مدر گر بقا خواهى چو كرم پيله گرد خود متن
    گر بقا خواهى چو كرم پيله گرد خود متن



  • محرم روح الامينى ديو را تلقين مكن
    قبله تا خورشيد باشد اخترى را دين مكن
    چون همين خدمت كنندت خدمت پروين مكن
    وز براى كور دينى حمله بر گرگين مكن
    دعوى اندر زلف و خال و چهره ى شيرين مكن
    چون مكان اندر جهان شد ديده كوته بين مكن
    برگ بي برگى مجوى و قصد برگ تين مكن
    وز براى سور گلبن ياد فروردين مكن
    از براى راه سدره گربه اى را زين مكن
    كبك اگر خواهى كه گيرى ملوح از شاهين مكن
    حور اگر در خلد يابى دعوت از سجين مكن
    عز و ذل بگسل تو و در عاشقى تعيين مكن
    ملك چين دارى ز حسرت ابروان پر چين مكن
    نرگس اندر گرد خار خشك وز پرچين مكن
    عنبر اشهب مسوز و ورد خود ياسين مكن
    تاج شاه روح را خلخال آب و طين مكن
    پشت سوى جان روح افزاى حورالعين مكن
    با دو چشم همچو كژدم رهبرى چندين مكن
    ديده چون نرگس ندارى چهره چون نسرين مكن كبر كبك و حرص مور و فعل ما را آيين مكن
    كبر كبك و حرص مور و فعل ما را آيين مكن


/ 418