كرد نوروز چو بتخانه چمن شد چو روى صنمان لاله ى لعل آفتاب حمل آن گه بنمود از گريبان شكوفه بادام هم كنون غنچه ى پيكان كردار باغ شد چون رخ شاهان ز كمال مرغ ناليد به گلبن ز فنون ابر چون خامه ى خواجه به سخا خواجه اسعد كه عطاى ملكش آنكه تا سيرت او شامل شد آنكه تا بخشش او جاى گرفت پيش يك نكته ى آن دريا دل علمها دارد سرمايه ى جان نكته ى رايش اگر شمع شود ذره ى خلقش اگر نشر شود گر رسد ماده ى عونش به عروق ور وزد شمت هرمش به دماغ شادباش اى سخن از دو لب تو به سخن چونت ستايم بر آنكگردن عالمى از بخشش زر گردن عالمى از بخشش زر
از جمال بت و بالاى شمن شد چو پشت شمنان شاخ سمن ور كردار به ما نجم پرن پر ستاره ست جهان را دامن كند از سحر ز بيجاده مجن شاخ چون زلف عروسان ز شكن باد بيزاست درختان ز فنن چون دل خواجه بياراست چمن داد خلق حسن و خلق حسن خصلت سيه بگذاشت وطن رخت برداشت ز دل رنج و حزن شد چو خرمهره همه در عدن كارها داند پيرايه ى تن بودش دايره ى شمس لگن ياد نارد كسى از مشك ختن روح محروم نشيند ز شجن ديده معزول بماند ز وسن همچو در عدن از لعل يمن مدح تو بيشتر آمد ز سخنكردى آراسته تو از شكر و منن كردى آراسته تو از شكر و منن