اى ايزدت را رحمت آفريده اى نور جمالت از رخ تو آوازه ى تو در هواى وحدت عرشى كه سر آسيمه بود ز اول بر فرش خرد گرد بر نشسته اندر ازل از بهر چاكرت خود اى دست فرو شسته ز آفرينش بى روى تو عقلى نديده صبحى بى زلف تو جانى نديده دينى لاغر شده عقل از همه فضولى فربى شده روح از همه معانى آنجا كه تو بر خوانده و زند و پازند با داد تو اندر جهان نيابند آنجا كه كريميت خوان نهاده و آنجا كه سمند تو سم نموده مردم تويى از كل آفرينش موسى به كنار تو برنشسته فراش تو نوح از نهيب طوفان در برزگريت آمده براهيمموسى به سقاييت بوده روزى موسى به سقاييت بوده روزى
در سايه ى لطف بپروريده انگشت اشارت كنان بريده پيش از ازل و ابد خنيده در زير قدمهايت آرميده تا عشق بساط تو گستريده لبيك همه عاشقان شنيده گشته ملكى هر كجا كه ديده از مشرق روح القدس دميده با كفر عزازيل آرميده از بس كه ز تو فاقه ها كشيده از بس كه ز بستان تو چريده زردشت به مخرق زبان بريده جز چشم بتان هيچ پژمريده ابليس طفيلى بدو رسيده آدم علم خويش خوابنيده در آينه ى چشم اهل ديده از نيل و عصا آدمش كشيده در زورق اقبال تو خزيده ريحان و گل از آتشش دميدهبس باده كه از جام تو چشيده بس باده كه از جام تو چشيده