در مدح شرف الملك امير زنگى محسن - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح شرف الملك امير زنگى محسن





  • با چشم چو بحرم ز گهر خنده نگارى
    برگرد بناگوش چو عاجش خط مشكين
    خورشيد نماينده بتى ماه جبينى
    خوبى خطش بين كه بر آن روى چو لاله
    از تير مژه ى كوه گذارش دل عاشق
    با دو لب چون باده و با چشم چو نرگس
    در زلفش از آن دو رخ چون لاله نشاطى
    زين عشوه فروشنده ى پيوسته دروغى
    چون آبى و چون سيب ازين صد تنه حورى
    آتش به تن و جان جهانى زده و آن گه
    اينجاى ز بى رحمى دلسوخته قومى
    هم جان سر او كه از آن ماه نخواهم
    ور خواهم ازو بوس و كنارى ز بخيلى
    اينك كه يكى هفتست كان ماه دو هفته
    امروز بديدمش به نوميدى گفتم
    دو لعل ز هم باز گشاد از سر طعنه
    گفتا كه برو بيش مكن خواجه سنايى
    سيماى تو حقا كه چو زر باشد بى سيم
    بى سيم ازين باغ بر آراسته دانم گفتم كه ندارم چكنم گفت نگارم
    گفتم كه ندارم چكنم گفت نگارم



  • با عيش چو زهرم به شكر بوسه شكارى
    چون داى رخ كز شب بكشى گرد نهارى
    كافور بناگوش مهى مشك عذارى
    كرده ز ره غاليه آساش حصارى
    خسته شده و پر خون همچون گل نارى
    با دو رخ چون لاله و با زلف چو قارى
    در چشمش از آب دو لب چون باده خمارى
    زين بيهده انديشه ى بگسسته فسارى
    چون نار و چو نارنگ ازين ده له يارى
    چون آب نبينيش به يك جاى قرارى
    و آنجاى ز بى شرمى بر ساخته كارى
    جز بوس و كنارى و حديى و نظارى
    چون صبر من از من كند آن ماه كنارى
    كردست كناره ز پى بوس و كنارى
    كز ريش منت شرم همى نايد بارى
    افروخت درين دل ز سر شوخى نارى
    با ما چه حسابت ترا يا چه شمارى
    گلزار نيابى تو مشو در گلزارى
    والله كه نيابى تو ازين گلبن خارى خواهى كه شود كار تو ناگه چو نگارى
    خواهى كه شود كار تو ناگه چو نگارى


/ 418