در مدح تاج الدين ابوالفتح اصفهانى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح تاج الدين ابوالفتح اصفهانى





  • اى پديدار آمده همچون پرى با دلبرى
    آفتاب معنى از سايت بر آيد در جهان
    زهره مزهر بر تو سازد كز عطارد حاصلى
    بينمت منظوم و موزون و مقفا زان ترا
    همچو مشك و گل سمر گشتى به گيتى نسيم
    مجلس آرايى كنى هر جا كه باشى زان كه تو
    گر عرض قايم نباشد نى ز جوهر در مكان
    از پرى ز آتش بود تو آتشين طبع آمدى
    تا بينندت به خوبى داستان از تو زنند
    گوهر معنى تمامى ايزد اندر تو نهاد
    از براى چه كنى چون ابر هرجايى سفر
    گوهر و شكر بهم نبود تو از معنى و لفظ
    گر ز طبع خواجه گشتى گوهر درياى علم
    با شرف گشتى چو تاج اصفهانت جلوه كرد
    مشرق و مغرب همه بگرفت نام نيك تو
    تاج اصفاهان السان الدهر ابوالفتح آنكه هست
    آن اديب مشرق و مغرب كه اندر شرق و غرب
    شعر او خوان شعر او دان شعر او بين در جهان
    معنى بسيار چون بينم من اندر شعر او معنى از اشعار او معروف گشت اندر جهان
    معنى از اشعار او معروف گشت اندر جهان



  • هر كه ديد او مر ترا با طبع شد از دل برى
    زان كه از هر معنيى چون آفتاب خاورى
    مر ترا از راستى تو مشترى شد مشترى
    دستيار خويش دارد زهره در خنياگرى
    چون نكو رويان ز شيرينى همى جان پرورى
    چون گل و مل در جهان آراسته بي زيورى
    لفظ و خط همچون عوض شد در عرض بى جوهرى
    شايد ار باشى تو مانند پرى در دلبرى
    چون نشينند و بينندت چنين باشد پرى
    نيستى زين چارگوهر پس تو پنجم گوهرى
    چون ز هر معنى پر از گوهر چو بحر اخضرى
    شكر چون گوهرى و گوهر چون شكرى
    از چه از دست و قلم اندر پناه عنبرى
    پيش تخت تاجداران لفظ تازى و درى
    كلك خواجه تا قوى دارد ترا با لاغرى
    در عجم چون عنصرى و در عرب چون بحترى
    كرد پيدا در طريق شاعرى او ساحرى
    تا بدانى و ببينى ساحرى و شاعرى
    گويم اين شعر آسمانى اى معانى اخترى همچنان چون نور از خورشيد چرخ چنبرى
    همچنان چون نور از خورشيد چرخ چنبرى


/ 418