اين قصيده را امام على بن هيصم در مدح سنايى گفته است - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اين قصيده را امام على بن هيصم در مدح سنايى گفته است





  • سنايى سناى خرد را سزاست
    اگر شخصش از خاك دارد مزاج
    چنو در بزرگان بزرگى كه ديد
    اگر خاطرش را به وقت سخن
    عجب زان كه با او كند شاعرى
    كجا نور باشد چه جاى ظلام
    همه لفظ او قوت جانست و بس
    ز انوارش امروز شهر هرات
    ز ازهار فضلش همين خطه را
    بصورت بديدم كه وى را ز حق
    مقدر چنين بود كاندر وجود
    الا يا بزرگى كه احوال تو
    ترا ز ايزد پاك الهام صدق
    اگر چند تقصير من ظاهرست
    چو جان و دل از مايه ى اتصال
    ناى تو گويم بهر انجمن
    همى تا كافت بود خاك را بقا بادت اندر نعيم مقيم
    بقا بادت اندر نعيم مقيم



  • جمالش جهان را جمال و بهاست
    پس اخلاق او نور كلى چراست
    چنو از عزيزان عزيزى كجاست
    كسى عالم عقل خواند سزاست
    نداند كه اين راى محض خطاست
    كجا ماه باشد چه جاى سهاست
    همه شعر او فضل را كيمياست
    چو برج قمر پر شعاع و ضياست
    اگر مقعد صدق خوانم رواست
    مددهاى بي غايت و منتهاست
    ز اعداد رفع نهايت خطاست
    همه بر سعادت كلى گواست
    در اقوال و افعال يكسر عطاست
    دلم بسته ى بند مهر و وفاست
    مدد يافت رسم تكلف رواست
    نكوتر ز هرچيز مدح و ناست
    همى تا لطافت نصيب هواست بقاى تو عز و شرف را بقاست
    بقاى تو عز و شرف را بقاست


/ 418