در مدح قاضى عبدالودود غزنوى - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح قاضى عبدالودود غزنوى





  • آن طبع را كه علم و سخاوت شعار نيست
    جز چشم زخم امت و تعويذ بخل نيست
    آن دست و آن زبان كه درو نيست نفع خلق
    باشد چو ابر بي مطر و بحر بي گهر
    در پيش جوهرى چو سفالست آن صدف
    منت خداى را كه مر اين هر دو وصف را
    قاضي القضاة غزنين عبدالودود آنك
    چرخست علم او كه مر او را فساد نيست
    در بر و بحر نيست يكى صنعت از سخا
    با سيرتش در آتش و آب و هوا و خاك
    اى قدر تو رسيده بدان پرده كز علو
    آن چيست كز يقين تو آنرا مزاج نيست
    دين از تو و زبانت چرا مي شود قوى
    در هفت بخش عالم يك مبتدع نماند
    جز در چمن ولى تو چون گل پياده كيست
    نزديك علم و راى تو مه نورمند نيست
    آن كيست كو ندارد با تو چو تير دل
    يك تن نماند در چمن جود تو كه او
    اى شمس طبع كز تو جهان را گزير نيست اميدوار باز سوى صدرت آمدم
    اميدوار باز سوى صدرت آمدم



  • از عالميش فخر و ز زفتيش عار نيست
    جز رد چرخ و آب كش روزگار نيست
    جز چون زبان سوسن و دست چنار نيست
    آن را كه با جمال نكو خوى يار نيست
    كاندر ميان او گهرى شاهوار نيست
    جر در مزاج پيشرو دين قرار نيست
    مر علم وجود را جز ازو پيشكار نيست
    بحرست جود او كه مر او را كنار نيست
    كاندر بنان و طبعش از آن صدهزار نيست
    قدر بلند و صفوت و لطف و وقار نيست
    زان پرده ز استر ار صنع بار نيست
    و آن كيست كز يمين تو آنرا يسار نيست
    گر تو على نه اى و زبان ذوالفقار نيست
    كز ذوالفقار حجت تو دلفگار نيست
    جز بر اجل حسود تو چون جان سوار نيست
    در پيش حلم و سنگ تو كه بردبار نيست
    كو از سنان سنت تو سوگوار نيست
    چون فاخته ز منت تو طوقدار نيست
    اى ابر دست كز تو زمين را غبار نيست از ابر و شمس كيست كه اميدوار نيست
    از ابر و شمس كيست كه اميدوار نيست


/ 418