در تعليم طى طريق معرفت - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در تعليم طى طريق معرفت





  • همچو مردان يك قدم در راه دين بايد نهاد
    چون ز راه گلبن توبوا الي الله آمدى
    چون خر دجال نفست شد اسير حرص و آز
    توبه ات روح الامين دان نفس شارستان لوط
    هفت شارستان لوطست نفس تو وقت سخن
    آب اول داد بايد بوستان را روز و شب
    نفس فرعونست و دين موسى و توبه چون عصا
    گر عصاى توبه فرعون لعين را بشكند
    گر تو خواهى نفس خود را مستمند خود كنى
    دفتر عصيان خود را سوخت خواهى گر همى
    خواجه پندارد كه اندر راه دين مر طبع را
    نى غلط كردى كه اندر طاعت حق دينت را
    نى ترا طبع تو مي گويد كه گوش هوش را
    آن تنى كش خوب پروردى به دوزخ در همى
    جاى گر حور و حريرت بايد اندر تار شب
    گر تو خواهى ظاهر و باطنت گردد همچو تير
    از خبيات و خبيين گر بپرهيزى همى
    سر بسم الله اگر خواهى كه گردد ظاهرت
    كسى كاندر صف گبران به بتخانه كمر بندد ز دى هرگز نيارد ياد و از فردا ندارد غم
    ز دى هرگز نيارد ياد و از فردا ندارد غم



  • ديده بر خط هدى للمتقين بايد نهاد
    پاى بر فرق اتينا تائعين بايد نهاد
    بعد ازين بر مركب تقويت زين بايد نهاد
    در مل شبه حقيقتها چنين بايد نهاد
    همچو مردان بر پر روح الامين بايد نهاد
    وانگهى دل در جمال ياسمين بايد نهاد
    رخ به سوى جنگ فرعون لعين بايد نهاد
    شكر آنرا ديده بر روى زمين بايد نهاد
    در كند عشق بسم الله كمين بايد نهاد
    دفتر عشق بتى در آستين بايد نهاد
    با كباب چرب و با لحم سمين بايد نهاد
    با لباس ژنده و نان جوين بايد نهاد
    با نواى مطرب و صوت حزين بايد نهاد
    در دهان اژدهاى آتشين بايد نهاد
    از دو چشم خويشتن در مين بايد نهاد
    در سحرگه ديده را بر روى طين بايد نهاد
    روى را بر طيبات و طيبين بايد نهاد
    چون سنايى اول القاب سين بايد نهاد
    برابر كى بود با آن كه دل در خير و شر بندد دل اندر دلفريب نقد و اندر ما حضر بندد
    دل اندر دلفريب نقد و اندر ما حضر بندد


/ 418