در دل نبستن به مهر دنيا - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در دل نبستن به مهر دنيا





  • مسلمانان سراى عمر، در گيتى دو در دارد
    دو در دارد حيات و مرگ كاندر اول و آخر
    چو هنگام بقا باشد قضا اين قفل بگشايد
    اجل در بند تو دايم تو در بند امل آرى
    هر آن عالم كه در دنيا به اين معنى بينديشد
    هر آنكس كو گرفتارست، اندر منزل دنيا
    كمر گيرد اجل آنرا كه در شاهى و جبارى
    اگر طبع تو از فرهنگ دارد فر كيخسرو
    اگر تو في المل ماهى و از گردون سپر دارى
    ايا، سرگشته ى دنيا مشو غره به مهر او
    طمع در سيم و زر چندين مكن گردين و دل خواهى
    جهان پر آتش آزست و بيچاره دل آنكس
    چه نوشى شربت نوشين و آخر ضربت هجران
    تو اندر وقت بخشيدن جهانى مختصر دارى سنايى را مسلم شد كه گويد زهد پرمعنى
    سنايى را مسلم شد كه گويد زهد پرمعنى



  • كه خاص و عام و نيك و بد بدين هر دو گذر دارد
    يكى قفل از قضا دارد، يكى بند از قدر دارد
    چو هنگام فنا آيد قدر اين بند بردارد
    اجل كار دگر دارد، امل كار دگر دارد
    جهان را پر خطر بيند روان را پر خطر دارد
    نه درمان اجل دارد نه سامان حذر دارد
    زحل، مهر نگين دارد قمر طرف كمر دارد
    وگر شخص تو اندر جنگ زور زال زر دارد
    بسر عمر ترا لابد زمانه پى سپر دارد
    كه بس سركش كه اندر گور خشتى زير سر دارد
    كه دين و دل تبه كرد آن كه دل در سيم و زر دارد
    كه او اندر صميم دل از آن آتش شرر دارد
    همه رنجت هبا گردد همه كارت هدر دارد
    جهان از روى بخشيدن ترا هم مختصر دارد نداند قيمت نظمش، هر آن كو گوش كر دارد
    نداند قيمت نظمش، هر آن كو گوش كر دارد


/ 418