در مدح خواجه حكيم ابوالحسن على بن محمد طبيب - قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح خواجه حكيم ابوالحسن على بن محمد طبيب





  • تا باز فلك طبع هوا را چو هوا كرد
    بى برگ نوايى نزد از طبع به يك شاخ
    شاخى كه ز سردى و ز خشكى شده بد پير
    از هيچ پدر هيچ صبى آن بنديدست
    آن نقره كه در مدت شش ماه نهاد ابر
    از رنگ رزان جامه ستد دشت و بپوشيد
    تا داد لباس دگرش جوهر خورشيد
    شد ناطقه بر نطق طرب گوى چو در باغ
    گر شاخ به يك جان نسبى دارد با ما
    بى ميوه چنار از قبل شكر بهر باغ
    درويش كند پشت دوتا بر طمع چيز
    برابر همى خندد برق از پى آن كو
    باد سحرى گشت چنان خوش كه هوا را
    شد طبع هوا معتدل از چرخ تو گويى
    فرزانه علي بن محمد كه اگر چرخ
    آن ناصح اهل خرد و دين كه طبيعت
    آن خواجه كه از آز رهى گشت هر آنكو
    ايزد گهر لطف و سخا و هنرش را
    جز بخل نپنداشت جهانى كه عطا داد در فتنه فتد عالمى ار گردد ظاهر
    در فتنه فتد عالمى ار گردد ظاهر



  • بلبل به سر گلبن و بر شاخ ندا كرد
    چون برگ پديد آمد پس راى نوا كرد
    از گرمى و تريش صبا همچو صبا كرد
    كامسال بهر شاخ يك آسيب صبا كرد
    يك تابش خورشيد زرافزاى هبا كرد
    و آن پيرهن گازرى از خويش جدا كرد
    او مرعوضش را ستد آن جامه عطا كرد
    از ناميه هر شاخ و گيا راى نما كرد
    آن كار كه بس دون و حقيرست چرا كرد
    دو دست برآورد و چو ما قصد دعا كرد
    شد شاخ توانگر ز چه رو پشت دوتا كرد
    عالم همه خندان ز چه او قصد بكاكرد
    گويى كه صبا حامله ى مشك و حنا كرد
    چرخ اين عمل از علم جمال الحكما كرد
    وصف علو محمدتش كرد سزا كرد
    چون بخت كفش را سبب عيش و غنا كرد
    راه در او را زره جهل رها كرد
    چون آتش و چون آب و چو خاك و چو هوا كرد
    جز كفر نينگاشت سخايى كه ريا كرد آن كار كه او نز پى ايزد به خلا كرد
    آن كار كه او نز پى ايزد به خلا كرد


/ 418