دى دل ما فگار خواهد كرد سده بهر نويد فصل بهار پيش چونين نويد گر كه ترا برفشان آن گهر كه كافر ازو اژدهايى كه اهل بدعت را آنكه مى فخر كرد ازو ابليس مو و زرين شود ازو پران همچنو بيند آن زمان معيار گوهرى كو چو خود كند به مال روى سرخى مادرش طلبد بي قرار آفريده اى در طبع تا بينى كه همچو هر سال او در ميان هوا ز جنبش خويش چون بنان محاسبش هر شاخ بينى از وى دو مايه ى نوى گل او آن نكرد روز از نور گوهرى كو نگار نپذيرد جز وى از شمس همچو شمس از نور دو عرض كاندروست تف و شعاعآبرا لعل پوش خواهد كرد آبرا لعل پوش خواهد كرد
وز ستم سوگوار خواهد كرد باز عهد استوار خواهد كرد به اميد بهار خواهد كرد در سقر زينهار خواهد كرد روز محشر شكار خواهد كرد جم از آن فخر عار خواهد كرد چون زبانه چو مار خواهد كرد آن كه او را عيار خواهد كرد آن گهر كبدار خواهد كرد آنكه با اوش يار خواهد كرد كيست كش با قرار خواهد كرد در زمانه چه كار خواهد كرد فلكى مستعار خواهد كرد گويى انجم شمار خواهد كرد چون دو سو آشكار خواهد كرد كامشب او از شرار خواهد كرد عالمى چون نگار خواهد كرد ليل را چون نهار خواهد كرد بر سه جوهر نار خواهد كردخاك را مشكبار خواهد كرد خاك را مشكبار خواهد كرد