حديث بخشش جان و نوازش از ملك غازى مسلمانان دهلى را به لطف بى حد و بى مر - انتخاب از مثنویات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انتخاب از مثنویات - نسخه متنی

امیرخسرو دهلوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حديث بخشش جان و نوازش از ملك غازى مسلمانان دهلى را به لطف بى حد و بى مر





  • به پرسيدم من از پيروزى بخت
    ملك غازى كه فتحش هم عنان بود،
    جوابم داد كاز فيروزمندى
    ز بعد شكر يزدان شد بر آن عزم
    وى آن جانب شد اندر كار سازى
    دگر جانب مسلمانان دهلى
    به خجلت پيش مي رفتند غمناك
    سواران ملك غازى ستاده
    زبانهاشان چو نوك نيزه در طعن
    يكى گفت اين همه كفران سگالند
    دگر مي گفت كاخر اهل دين اند
    دگر گفت اى نمك خواران بد عهد
    دگر از طنز گفت اينان چه كردند؟
    دگر مي گفت گاه كار زارى
    ملك بر كرسى دولت نشسته
    اسير و اسپ و مال و رخت و كالا
    خزاين مي رسيد اشتر بر اشتر
    گران گنجى چو دريا بي كرانه
    صف پيلان جنگى وا گزيده بسى صندوق ها پر تنگه و زر
    بسى صندوق ها پر تنگه و زر



  • كه اى رنگ تو از فيروزه گون سخت
    خبر گو بعد فيروزى چه سان بود؟
    چو شد غازى ملك را سر بلندى
    كه آيد سوى دهلى از پى رزم
    كه ديگر پى شود دو تيغ بازى
    كه بشكستند با خانان دهلى
    همى سودند روى عجز بر خاك
    نظر بر لشكر دهلى نهاده
    گهى دشنام گفتند و گهى لعن
    كسان در قتل ايشان بى و بالند
    نشايد گفت بد گر چه چنين اند
    چرا كم بود در حق نمك جهد
    نمك در ديگ رفت اينها چه خوردند
    نيايد ز اهل دهلى هيچ كارى
    سران در پيشدستي، دست بسته
    زر و سيم و در و لولوى لالا
    قطار اندر قطار از گنجها پر
    كه مالامال شد دشت از خزانه
    ز ماران اژدر ايشان گزيده كه بكشائى اگر صندوق را سر
    كه بكشائى اگر صندوق را سر


/ 179