جلوس شه غياث الدين و دنيا تغلق غازى فراز تخت سلطانى چو افريدون و اسكندر
مبارك روز شنبه گاه پيشين جهان از چشمه خود روى شسته مذن قامت خود بر كشيده ممالك گير سلطان جهان بخت سرير آراست ماه و آفتابش ملايك جمله گفتندش همانگه خروش كوس، گيتى را خبر كرد موافق ريخت گوهرها ز حد بيشفلك شادى بدو ران و زمان داد فلك شادى بدو ران و زمان داد
گه هنگامى است با انوار بيش اين كه و مه سبحه و سجاده جسته جماعت صف به مسجد بر كشيده در آن ساعت برآمد بر سر تخت غيا دين و دنيا شد خطابش دعا خلد الرحمن ملكه دل بد خواه را زير و زبر كرد مخالف هم وليك از ديده ى خويشجهان را مژده ى امن و امان داد جهان را مژده ى امن و امان داد