پيام پدر
اى ز نسب گشته سزاى سرير چشم منى هيچ غبارى ميار تاتو ندانى كه درين جستجوى گر چه توانم ز تو اين پا يه برد بهر خدا صورت خويشم نماى
بهر خدا صورت خويشم نماى
ور پسرى ، همچو پدر بى نظير ديده نشايد كه بود پرغبار از پى ملك ست مرا گفتگوى از تو ستانم ، بكه خواهم سپرد ؟ روى مگردان و بترس از خداى
روى مگردان و بترس از خداى