سلطان كيقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عياش بود مگر از فهم شعر بى بهره نبود وامير خسرو را صله داد و مكلف به نظم آوردن شرح ديدار او سال پيش بين پسر و پدر (كيقباد و ناصرالدين محمود) نمود، زيرا امير خسرو خود گواه آن وقايع بود كه، آن زمان سبب استحكام اوضاع سلطنت هند گرديد در قران السعدين مي گويد: - انتخاب از مثنویات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

انتخاب از مثنویات - نسخه متنی

امیرخسرو دهلوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سلطان كيقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عياش بود مگر از فهم شعر بى بهره نبود وامير خسرو را صله داد و مكلف به نظم آوردن شرح ديدار او سال پيش بين پسر و پدر (كيقباد و ناصرالدين محمود) نمود، زيرا امير خسرو خود گواه آن وقايع بود كه، آن زمان سبب استحكام اوضاع سلطنت هند گرديد در قران السعدين مي گويد:





  • بعد دو روزى كه رسيدم ز راه
    حاجبى آمد بشتابندگى
    شه چو در چيده ى من ديده تر
    گفت كه اى ختم سخن پروران
    از دل پاكت كه هنر پرور ست
    گر تو درين فن كنى انديشه چست
    خواسته چندانت رسانم ز گنج
    گفتمش اى تا جور جم جناب
    من كه بوم داعى مدحت طراز؟
    باغ ، نه از گل طلبد رنگ وبوى
    حاصلم از طبع كژ و فكر سست
    گر غرض شاه برايد بدان
    گفت چنان بايدم، اى سحر سنج
    جسم سخن را به هنر جان دهى
    نظم كنى جمله به سحر زبان
    تا اگرم هجر درآرد ز پاى
    اين سخنم گفت و به گنجو رجود برد مرا خازن دولت چو باد
    برد مرا خازن دولت چو باد



  • زآمدنم زود خبر شد به شاه
    داد نويدم به صف بندگى
    مهره بچيد از ندماى ديگر
    ريزه خور خو آنچه ى تو ديگران
    همت ما را طلبى در سرست
    از تو شود خواسته ى من درست
    كز پى خواهش نبرى هيچ رنج
    بخت نديده چو تو شاهى به خواب
    تا چو توئى را به من آيد نياز؟
    ابر ، نه از قطره بود آب جوى
    نيست مگر پارسى نادرست
    دولت من روى نمايد بدان
    كز پى من روى نه پيچى ز رنج
    شرح ملاقات دو سلطان دهى
    قصه ى من با پدر مهربان
    آيدم از خواندن آن دل به جاى
    از نظر لطف اشارت نمود مهر زر و خلعت شاهيم داد
    مهر زر و خلعت شاهيم داد


/ 179