در مذمت كسي
سراجى اى ز مقيمان حضرت ترمد حدي فخرى منحول اندرو كرده غرض چه يعنى دزديست بي حيا آخر به كعبه ى سخن اندر چه ذكر او رانى گواهيش كه گواهى خود در اين محضر
گواهيش كه گواهى خود در اين محضر
رسيد نامه ى تو همچو روضه اى ز بهشت كه دست و طبعش جز دوك آن حدي نرشت من اين ندانم كز ماده گاو نايد كشت كه ذكر او نكند هيچ كافرى به كنشت ز ننگ او به همه شهر خود دو كس ننوشت
ز ننگ او به همه شهر خود دو كس ننوشت